Raharadmehr
Raharadmehr
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

«ذهن درگیر »

کلافه شده ام هرچه فکر میکنم نمیدانم از کجا برایت بنویسم از چشم هایت ،ازمژه های بلندت، از موهای قشنگ و موج دارت، از صدای دلنشین ات،از قلب پر مهرت، از خوبی هایت، از زیبایی هایت، از جزییات صورتت که تورا خاص تر کرده اند ، از لطفی که به من و قلبم داری، از قشنگی های درونت میبینی تو را هم کلافه کردم بگو برایت از کدام یک اینها بنویسم هرکدام برای خودش داستان بخصوصی دارد آدم گیج می‌شود. میدانی مانند این است که در آسمان پر ستاره شب قرار بگیری آنوقت می‌مانی که از کدام ستاره باید بنویسی، آخه تمامشان زیبا و چشم نواز هستند آدم گیج می‌شود .
اما قول میدهم که یک روز از تک تک شان برایت بنویسم .
یک روز که قشنگ تورا دیدم.....
آنقدر از تو و جزئیاتت مینویسم که حیران بمانی .
میخواهم بدانی چشم هایم تورا عادی نمیبینند ، میخواهم بدانی که من چطور درونت را میبینم .
میخواهم بدانی که درونت چقدر زیبا و تماشایی است .
هر قدر که از تو بنویسم خسته نمی‌شوم تو همانند جهان هستی بی نهایتی ،بزرگی ، وسیعی نوشتن از تو تمامی ندارد....


رها رادمهر _

میخواهم بدانیآدم گیجبدانی درونتتماشاییزیبایی
کلماتی که به ذهنم می آیند.?
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید