📍 *مقدمه*
پس از دور اول تجاوز رژیم صهیونیستی به ایران، آمیختهای از مسائل ماسبق و فعالشدن مسائل جدید، موجب شده سایه جنگ بر جای بماند. چالشهایی چون «ثبات تحلیلهای متعدد ناظر به ارزیابی وضعیت ایران با عنوان قرارگرفتن در حضیض تاریخی»، «تداوم اقدامات ضدایرانی در سطح بینالمللی»، «تضعیف موقعیت نیروهای مقاومت»، «فشار لابی اسرائیل در آمریکا به ترامپ با پرونده اپستین» و همچنين «پایداری سران سیاسی رژیم صهیونیستی بر مواضع رادیکال و طرح رسمی پروژه اسرائیل بزرگ»، همه از ارکان جبهه نبرد مستقیم با ایران هستند.
هرچند دو عامل «محدودیتهای فنی نظامی» و «عدم رضایت ترامپ به صرفه جنگ جدید» موانع اصلی گشوده شدن مجدد باب آتش هستند.
در این میان آنچه باید محل توجه واقع شود، پازل ناتمام دور اول جنگ یعنی آشوب است. چراکه هم در سناریو جنگ و هم تداوم آتشبس، میل سیستم امنیتی رژیم صهیونیستی به برافروختهشدن آشوب در ایران است. در سناریو اول، آشوب میتواند به عنوان لبه دوم قیچی در کنار جنگ عمل کند و در سناریو دوم، آشوب عامل سستکننده دیوار دفاعی اتحادی است که پس از تجاوز ۱۲ روزه پدید آمد.
در دور اول جنگ، رژیم صهیونیستی فریب اپوزیسیون و فضای مجازی ایران با ترند همیشگی هشتگهای ضدایرانی مثل #جاوید_شاه را خورد و دعوت پهلوی برای آشوب نهتنها بیپاسخ ماند بلکه حتی عشوهگری رژیم با زدن صداوسیما، زندان اوین و مقر فراجا تاثیر مطلوب نداشت و درنهایت این بومرنگ با شکلگیری اتحاد ملی مردم ایران به سمت خود رژیم بازگشت. اما حالا به نظر میرسد برنامهریزان آشوب میخواهند سراغ همان الگوهای سابق که کارآمدی خود را در ۴۰۱، ۹۸ و ۹۶ نشان داد، بروند. فرمولی که به بیان ساده عبارت است از سوارکردن جو هیجانی بر نارضایتی عمومی و سپس تمرکز بر یک بهانه یا سوژه اولیه به عنوان پیشران میدانی و درنهایت ناوبری آشوب با کمک اپوزیسیون خارجنشین و عوامل میدانی.
ناظر به قرائن متعدد که در حوصله این یادداشت نمیگنجد، میتوان استنباط کرد که جمهوری اسلامی نیز پالس آشوب را جدی گرفته است و در این راستا یکی از اصلیترین راهکارهایی که در حال به کارگیری است، توسل به «هنر» است.
📍 *تحلیل*
هنر صرفاً یک کالای مصرفی فرهنگی نیست بلکه میتواند از طریق تاثیرگذاری بر احساسات عمومی و رفتار جمعی در معادلات قدرت و مسائل سیاسی-اجتماعی موثر واقع شود. بهطورکلی در شرایطی که جامعه با التهابات سیاسی و شکافهای اجتماعی روبهرو است، دولتها میتوانند بهواسطه افزایش توزیع محصولات فرهنگی و کالای هنری نشاطآور، نقش کلیدی در کاهش تنشها ایفا کنند.
برای درک بهتر اجازه دهید نمونه اغتشاشات سال ۱۴۰۱ را بررسی کنیم. در این سال پس از شروع موج آشوبهای خیابانی در اوایل مهرماه، علیرغم اینکه محافل هنری در یک دوره چندماهه شدیداً در اغما قرار گرفتند، دولت طی یک اقدام برنامهریزی شده موج توزیع اقلام فرهنگی در جامعه با تمرکز بر کالای هنری نشاطآور و شادابکننده را آغاز کرد.
ابتدا کنسرت خنده حسن ریوندی سد را شکست، سپس جشنواره فیلم فجر و بعدتر جشنواره موسیقی فجر نقاط عطفی شدند و درنهایت این روند در کوتاهمدت با رکوردشکنی بیسابقه فیلمهای کمدی و تعداد برگزاری کنسرتهای موسیقی در سراسر کشور تداوم یافت.
درواقع برنامهریزان آشوب با سیطره بر شبکههای اجتماعی مردم را تحت فشار برای پذیرش یک سوگ بلندمدت عمومی و همسویی با خشونت رادیکال خیابانی قرار داده بودند. درصورتی که بخش وسیعی از جامعه الزاماً به هیچ قطب سیاسی مشخصی وابستگی نداشت تا از این سبب انگیزه و رفتار بلندمدت سیاسی خود را شکل دهد. درنتیجه با انباشت فشار از قرارگرفتن در وضعیتی که نه طبیعی بود و نه خودخواسته، اصطلاحاً طاقت جامعه تاب شد و با چراغ سبز و تسهیلگری دولت به سمت تخلیه هیجانات از مسیر کنسرتهای موسیقی و فیلمهای کمدی رفت. این استقبال به حدی وسیع و پرشتاب در فضای عمومی تسرّی یافت که دیکتاتوری هنجار آشوبگرانه و احساسات خشونتآمیز را شکست. به این صورت که اولاً معادله «اقلیت/اکثریت» را تغییر داد، با این صورتبندی که عموم جامعه به سمت نشاط و شادی متمایل شدهاند و جمعیت محدودی که در خیابان تنشآفرینی میکند، در انزوا قرار گرفتهاند. دوماً عملاً همزمانی سرپابودن دو احساس شادی و نشاط با خشم و غم ممکن نبود. درنهایت این موج با تنگ کردن فضا برای خشونت رادیکال در قالب بازگشت به زندگی عادی پیروز شد.
حالا باید پرسید که کارکرد هنر در شرایط فعلی پساجنگ و تداوم آتشبس چیست؟ دو مورد از مهمترین کارکردها بدین شرح است:
۱- تقویت انسجام اجتماعی: استقبال از یک اثر هنری میتواند عموم مردم را بدون توجه به اختلافات گردهمآورد. وقتی افراد به صورت جمعی در یک رویداد فرهنگی با محوریت حس شادی شرکت میکنند، صاحب تجربه مشترک و در معرض قرارگرفتن یک هویت گروهی بزرگتر میشوند. این همبستگی میتواند شکافهای اجتماعی را پرکند و به جای برجسته کردن تفاوتها، بر نقاط مشترک و انسانیت تاکید کند.
۲- تغییر کانون توجه: در شرایطی که ذهن جامعه درگیر فضای سیاسی و تنشهای خبری است، فضا برای افزایش احساس اضطراب و خشم بهواسطه محرکهای جدید مساعد است. توزیع محصولات فرهنگی و هنری که رویکری التیامبخش و سرگرمکننده داشته باشند، میتواند دمای افکارعمومی و هیجانات منفی اجتماعی را از طریق سوقدادن به امورنشاطآور کاهش دهد.
در این راستا آنچه نیاز است دولت در بهرهگیری از این ظرفیت انجام دهد، عبارت است از: ۱-حمایت از تولیدات هنری ۲-تسهیل توزیع محصولات هنری و دسترسیبخشی عمومی ۳-ترغیب و شوقافزایی برای استفاده از کالای نشاطآور.
📍 *جمعبندی*
اخباری که در مدت اخیر در زمینه رسمیتبخشی و اعطا جواز فعالیت به ارتش رپرهای فارسی و بازگشت خوانندههای لسآنجلسی منتشر شد و همچنین برپایی گسترده کنسرتهای خیابانی در اقصی نقاط کشور، نشاندهنده این است که حاکمیت میخواهد صدای موسیقی را در جامعه زیاد کند تا بانگهای داخلی و خارجی آشوببرانگیز شنیده نشود.
نمیتوان ادعا کرد که در ۱۴۰۱ هنر نشاطآور تنها عامل فرونشاندن آشوبها بود و اینکه در شرایط کنونی مولفهای اطمینانبخش خواهد بود اما تاثیرات آن بر روان جامعه غیرقابل انکار است.
البته شکست پروژه برگزاری کنسرت همایون شجریان در میدان آزادی تهران نشان داد که ناهماهنگی دستگاهها و ضعف مدیریت مانند پوست موزی برای هر ایده نجات است.
در پایان آنچه در توصیه به سیاستگذار درباره به کارگیری راهکار «تزریق هیجانات مثبت به مردم از طریق هنر» قابل بیان است، توجه دادن به این مهم است که این امر کارکردی مسکّنبخش دارد نه درمانگرانه. به این معنی که «احتمال کمرنگشدن تاثیر» و خطر تبدیل شدن به «مخدر فرهنگی» پیامدهای بلندمدت استفاده از هنر برای کاهش التهابات است. مویّد این پیامد، اعتیاد مداوم جامعه هنری به تولید کمدی و عموم مردم به مصرف آن در چند سال اخیر است. چراکه فضای موجود هنرهای نشاطآور آلوده به اباههگری و سرگرمسازی مخدّرگونهای است. بنابراین نباید تاثیرگذاری آن به کام سیاستگذار خوش بیاید و به عنوان جایگزینی برای حل ریشهای و ساختاری مسائل اجتماعی تبدیل شود.
#تغییر_رفتار_عمومی
#حکمرانی_رفتاری
#سیاستگذاری_فرهنگی
#سیاستگذاری_رفتاری
✍ مصطفی انواری
منتشر شده در کانال هسته خطمشی رفتاری (https://ble.ir/bpp_isu)