صبح با یکی از دوستان صحبت کردم. گفت: بیا تایر عقب موتو رو باز کنیم درست ترمز نمیگیره.
گفتم: باشه. خودمون باز میکنیم. مرد باید همه فن حریف باشد.
با کمک هم تایر عقب موتور را باز و لنت عقب را برسی کردیم. نیاز به تعمیر خاصی نداشت. کمی سمباده روی آن کشیدیم تا لنت ها لیز نباشد. با آرامش تمام تایر را بستیم و موتور را امتحان کردیم. عالی شده بود.
باز موتور را وارسی کردیم. یکی از پیچ های موتور هرز شده بود. تعمیرش کار خودمان نبود پس پیش اهلش رفتیم. اهلش کمی برسی کرد و گفت: باید بگذاری تا کل موتور رو بریزیم پایین یه ۵۰۰ تومنی هم خرجت میشه. من میگم ولش کن. نیاز نیست تعمیر کنی.
نا امید موتور را پیش اهل بعدی بردیم به امید این که کار ما را زمین نگذارد.
گفت: من براتون زین و باک رو باز میکنم. اما موتور رو دستتون بگیرید و ببرید فلان چهار راه پیش تراشکار تا درستش کنه.
خوشحال شدیم که انگار راه نجاتی پیدا شده. پس گاز موتور را تا اخر گرفتیم تا اول تراشکار را پیدا کنیم اما با موتور ۲۰ دقیقه راه بود. خدا به داد زمانی برسد که بخواهیم این الاغ آهنی را به دست بگیریم و راه برویم.
دیدم چاره راه این ها نیست. گفتم مرد باید همه فن حریف باشد. حیف که خودمان بلد نیستم تعمیر کنیم. اصلا از تعمیر منصرف شدیم و تصمیم گرفتیم به مغازه جواد برویم. جواد در مغازه اش دانه پرنده میفروشد. جواد کمی از دستی کردن پرندگان برایمان توضیح داد: اول باید به جا عادت کنه. عروس هلندی رو نباید مدام جا به جا کنی. وقتی عادت کرد از دست خودت بهش دونه باید بدی. آروم آروم میاد روی انگشتت میشینه.
گفتم یکی از عروس ها را برای من بیاور تا بزرگش کنم.
گفت: بلدی میخوادا؟
گفتم: مرد باید همه فن حریف باشد.
گفت: سرلاک خورش ۳۰۰ تومنه. دون خورش ۵۰۰ تومن و دستی شدش ۸۰۰ تومن کدومو میخوای؟
الامان از جیب خالی
گفتم: بگذار آخر ماه بیام ببرم.
اما مرد ها زبان هم را خوب میفهمند.
گفت: نگران نباش تا ما یکی شو جور کنیم. حقوق ها رو ریختن.
برای مرد ها ته جیب خیلی مهم است. برای همین حاضرند با سیلی محکمی صورت خود را سرخ نگه دارند تا کسی از ته جیبشان خبر دار نشود. در هر حال ابهت مرد را همین چیز ها می سازد. مردها خوب همدیگر را درک میکنند. مرد باید همه فن حریف باشد.