پاییز بود و جنب و جوش مهرماه.در حیاط دانشکده علوم اجتماعی قدم می زدم و سر از پا نمی شناختم.خاطرم هست که چقدر برای این روز تلاش می کردم و در مرداد 87 که به همراه خانواده به سفر حج عمره رفته بودیم،خیلی دعا کرده بودم.لذت آن سفر زیبا آن هم بعد از کنکور سراسری وصف ناپذیر بود ایامی بسیار شیرین و به یاد ماندنی بود.بعد از آن سفر،در مهمانی ولیمه سفر مکه،ازاقوام و فامیل هدایای زیادی بابت قبولی در دانشگاه دریافت کردم.حس خیلی خوبی بود.قبولی کنکور و در کل موفقیت در اهداف لذت بخش است.غافل از اینکه رسیدن به هدف پایان کار نیست و خود تازه آغاز ماجراست.شروع و پایان هر هدفی مساوی است با چالش هایی جدید.
دوران لیسانس ام نسبتا خوب گذشت و من در دروس آمار مقدماتی و پیشرفته و زبان انگلیسی ونظریات جامعه شناسی و همچنین برخی دروس تخصصی جامعه شناسی نمرات تقریبا خوبی کسب کردم.این دوران دوستی های زیبایی را ساخت که هنوز معدودی از آنها پابرجاست.الان که به آن زمان فکر می کنم می بینم که چقدر سریع گذشت.حقیقت این است که بسی لذت بخش بود اما قریب به 90% دروس در زندگی ما هیچ کاربردی نداشتند.هنوز در ذهنم صدای نصیحت یکی از اساتید بنام که نمی خواهم در اینجا از او اسمی ببرم پژواک می کند.یادم هست که می گفت:اینجا یعنی در این دانشگاه بچه ها اصلا اهل کتاب خواندن نیستند و خیلی انتقاد می کرد.من معدودی دروس اختیاری با وی گرفته بودم و نمراتم در این دروس خوب بود.با اینکه مربوط به رشته من نبود اما من علاقه مند بودم که با بعضی از این واحدها آشنا بشوم.
همیشه کمی قبل تعطیلات نوروز به ما کتبی را معرفی می کرد که یکی از آنها را یادم هست که نویسنده اش سیمون دوبووار بود.این کتب اختیاری بودند و اصلا اجباری در خواندن آنها نبود.اما او می گفت تا می توانید از این دوران و جوانی تان استفاده کنید و کتاب بخوانید و وقت تان را به بطالت نگذرانید.من خودم یادم نمی آید که حتی یکی از آن کتاب ها را کامل خوانده باشم.همیشه اسامی آنها را با علاقه در جزوه ام می نوشتم ولی اصلا در عید سراغی از آنها نمی گرفتم.آن موقع یعنی سالهای 89 و 90 هنوز اپلیکیشن های مربوط به کتاب وجود نداشت.موبایل ها هم از نوع تاچ (لمسی) غیر هوشمند بودند و برنامه ها و کاربردهای موبایل به این وسعت و تنوع نبود.اما به نظر من لذت کار با آن موبایل ها بیشتر بود.
دوران دانشجویی و به خصوص لیسانسم یکی از بهترین دوران هایی بود که تجربه کرده بودم.با همه نقص ها و معایبش .مقطع لیسانس اکثر دانشجویان فراغ خاطر و وقت آزاد زیادی دارند.به شدتی که بعدها که می فهمند چقدر فرصت داشته اند و قدر لحظات را ندانسته اند به حد مرگ حسرت می خورند.به هر حال دوران لیسانسم با همه اتفاقات ریز و درشت اش گذشت و یک سال و نیم بعد از فارغ التحصیلی وارد دوره ارشد شدم. بر کسی پوشیده نیست که در فوق لیسانس کتاب باید زیاد بخوانیم.اما در این مقطع هم اکثر دروس بی ارزش و صرفا برای کسب نمره بودند.نمی دانم که چرا من در این مقاطع کتاب غیر درسی کم می خواندم و همین طور هیچ وقت در کنارش به دنبال کسب مهارت های شغلی و حرفه ای نرفتم.شاید با خودم فکر کنم و بگویم که راهنمای خوبی نداشتم و مربی مشوق و دلسوزی در این مسیر سر راهم سبز نشد.اما این ها مقداری بهانه تراشی هستند. من فردی درون گرا و تودار بودم. اکنون سخت افسوس گذشته را می خورم که چرا اصطلاحا خودی نشان ندادم و اهل ریسک و تجربه های مختلف نبودم.کمیت روابط عمومی ام لنگ می زد وهمیشه هراس داشتم که وارد انجمن های مختلف دانشجویی و یا مسابقات بشوم.
اکنون با تجربیاتی که در سن الانم دارم چه می شد اگر به دوران لیسانس بر می گشتم و شروعی جدید را رقم می زدم؟ دانشجویان و جامعه دانشگاهی امروز ایران نیاز دارند که بین دانشگاه و صنعت پلی قوی ایجاد شود.به عنوان بانویی که به خاطر یک سری ترس ها خودش را از فرصت های طلایی اجتماعی محروم کرده به تو مخاطب عزیزی که این یادداشت مرا می خوانی توصیه می کنم که اگر در سنین لیسانس قرار داری خودت را در این فرصت ها شکوفا کن.الان که وقت کافی و فراغت فکری داری از تمام امکانات تحصیلی ات بهره مند شو و به جای چسبیدن صرف به نمره و امتحان و درس های مسخره که البته باید آن ها را هم در حد متوسط پاس کنی و بگذرانی دنبال کشف استعدادها و علایق خودت برو و ببین که در چه چیزهایی مهارت و استعداد داری.اگر علاقه به نمرات بالا داری هم خیلی خوب است.من منکر آن نمی شوم چون نمرات بالا برایت امتیازهای زیادی دارد که یکی از گزینه های گرفتن پذیرش از دانشگاه های خارج است.من البته قصد تشویق و ترویج این تفکر را ندارم.اما هر دانشجوی جوانی باید ببیند که چه اهدافی را مایل است در زندگی اش پیاده کند.
یکی از روش هایی که می توانیم علاقه خودمان را در هر کاری بسنجیم این است که وارد آن کار یا فعالیت شویم و شروع کنیم.خیلی از ما فکر می کنیم که به خیلی از کارها و سرگرمی ها علاقه نداریم.اما حقیقت این است که تا وقتی وارد آن فعالیت نشوی و آن را کشف نکنی شاید خیلی نتوانی متوجه علاقه یا عدم علاقه ات به آن کار شوی.