فرخنده امینی
فرخنده امینی
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

برعلیه سلطه کار

تعریف دورکیم از آزادی این بود که سلطه هیچ قدرت جسمی،قانونی، مالی و... نباید آزادی افراد را به بند بگیرد. اما این تعریف امروز بسی ناکافی بنظر می‌رسد. آن که آزادی تو را سلب می‌کند می‌تواند هرروز نوازشت کند، می‌تواند دوستت بدارد و اگر خدمتی به او می‌کنی برایت جشن بگیرد. از همان روزی که ما را با کنکور و تست و نکته به هوای آینده‌ی پر پول گول می‌زدند باید می‌فهمیدیم که کلاغ استثمارگران دارد روی شانه‌ ما مترسک‌ها آواز می‌خواند. آن روزها که سر به هوا بودیم اما امروز حقیقت دور ولی اشکارتر است‌. تغذیه می‌شدیم، به خیالمان رنگ می‌زدیم، می‌خوابیدیم و حواسمان نبود، طعمه‌ای شده ایم که می‌خواهند چاقمان کنند. طعمه‌ی کار. کار، کار.
فکر به کار ما را از خودمان دور کرده بود، شده بودیم هشت صبح. شده بودیم یونیفرم. شده بودیم کانون فرهنگی آموزش.
همه این سال‌ها قلم می‌زدیم با جوهر خون عده‌ای دیگر آنطرف دنیا، اما حواسمان نبود. حالا کفاره این خون که سال‌ها از آن نوشیدیم و اندیشیدیم پیش روی ماست. کار همان چیزی که دستور می‌دهد تبدیل به ماشین پولسازی شوی، تو را سوژه‌ی انتخاب‌گر می‌کنند وقتی که وقت نداری تا به انتخاب‌های پیش رو فکر کنی، سرمایه‌ای بالقوه برای سرمایه‌دارهای خیّری می‌شوی که اگر هر هنری از خودت نشان دهی، فعلیتی نیستی مگر در لحظه‌ای که از کارَت پول درآمده باشد. مارکس بزرگ در فقر فلسفه گفته بود  "آقای پرودون درک نمی‌کند که کل تاریخ، تنها بیانگر دگرگونیِ پیوسته طبیعتِ انسان است"
"کار" ای دلفریب، افسوس نمی‌توانم اینگونه پست که به جنگ با طبیعتم آمده‌ای، دوستت بدارم. حسرتت تا همیشه بر دلم خواهد ماند، عجب معشوق خوش قد و بالایی می‌توانستی برای ما باشی...افسوس.

کارسلطهکارمندی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید