
بسم الله النور
در این آشفته بازار دنیا ... در روزهایی که لحظه به لحظه اش در چهل پیچ کوچه های سرگردانی گم میشوم به سراغت می آیم ...دروغ چرا ....کمی دیر آمدم اما آمدم ...خیره به نگاهی که واژه واژه حرف میزند با دلم و چه دل میبرد از من آن حرفهای بی صدایت ... بین خودمان بماند هروقت دلم هوایی میشود به عکس آخرت خیره میشوم ..من کربلا نرفته ام نه اینکه نخواهم بروم ..میخواستم اما لیاقتش نبود.اما هروقت دلتنگش میشوم به عکست نگاه میکنم و مقتل میخوانم میدانی چقدر چشمانت مرثیه خوان کربلا شده؟! ...چشمانی که در سکوت فریاد میزند مردانگی را! دستان بسته و لبان تشنه ات ..گرد و غبار چهره ات روضه خوان کربلاست...دلم نمی آید بیشتر بگویم ..تو اشبه شهدایی و من محو این انتخاب خدا! چطور اسماعیل وار به سوی قربانگاه رفتی با آن قدمهای محکم؟! ...بی ترس ..مصمم و با صلابت و چه زیبا رقم زدی عاشقانه ای را برای معشوقت آنقدر که مطمئنم خدا هم بی قرار داشتنت بود .... تو رفتی اما با رفتنت کربلا را دوباره کربلا کردی ...تو رفتی و با رفتنت ،ندای "هل من ناصرا ینصرنی " را پاسخ گفتی و لرزه برجان خصم شیطان پیشه انداختی ... هرچه با خود فکر کردم دلم رضا نشد که چیزی بخواهم ..البته اگر بخواهم بی پرده حرف بزنم دل و رضایت و اینها بهانه است راستش را بخواهی خجالت کشیدم چیزی بخواهم ...آخر شما کجا و من کجا !!!!فقط دعا کن برای تمام دلهای بی قرار و خسته و منتظر ..دعا کن که بیاید آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست ..او که بیاید حال ما هم خوب میشود ..حال دنیا هم خوب میشود ... راستی ،سلام مرا به خدا و خوبهای پیش خدا برسان برادر شهیدم ....
دلنوشته ای تقدیم به سردار بزرگ بی سر اما سربلند" شهید آقا محسن حججی" #منصوره ملکی_هلما