به بهانه #بیستویکممهرماه سالگرد پیروزی #فریدون (آفریدون) و #کاوه_آهنگر بر #ضحاک و ضحاکیان و حالوهوای این روزها.
نخستین باری که موفق شدم #شاهنامه_فردوسی رو تقریباً کامل بخونم سرباز وظیفه بودم اونم تو دو ماه آموزشی!!
تو زمان نگهبانیهایی که داشتیم پنهانی کتاب رو از زیر لباسم بیرون میکشیدم و میخوندم؛ اگر آلتروز گردن بگیرم در آینده احتمالاً برای این دو ماه باشه! یادمه اجازه داشتیم یه چراغ قوه داشته باشیم و اول به دهنم میگرفتم یا به بغل کلاهم میزدمش اما هی شل میشد و میوفتاد.
اونجا بود که نبوغ به خرج دادم و با نخ کمربند اُورکتم چراغ قوهمو به بالای هرچیزی بالای سرم بود وصل کردم و #شاهنامه_خوانی مو ادامه دادم. هرچند بعد از مرگ رستم نتونستم خیلی ادامه بدم و تا مرگ اسکندر خودمو رسوندم و بعدش تمام. یکبار دیگه هم تلاش کردم اما بعد از رستم (طبق گفته #استاد_جنیدی بنیانگذار #بنیاد_نیشابور نماد سیستان در #شاهنامه) اینقدر اتفاقات ناراحت کنندهای میافته که برای ادامه دادن روحیه لازم رو نداشتم.
واقعاً بینظیره پیشنهاد میکنم حتماً خوندن این اثر بزرگ ادبی رو یک امر موروثی کنید در خانواده!!
نخستین باری که شاهنامه رو به پایان رسوندم با #پادکست #امیرخادم به نام #فردوسی_خوانی بود و فهمیدم چرا #شاهنامه_آخرش_خوش_نیست
کاوه آهنگیری بود که تمام پسرانش بجز آخرین پسر توسط مامورین ضحاک دستگیر، کشته و مغزشون (تفکر و خرد فرزندان ایران) تبدیل به خوراک مارهای (نماد دو کوه آتشفشانی «یکی دماوند و دیگری کوهی در گرجستان اگر اشتباه نگم»که در زمان حکومت بابلیان در ایران فعال بوده و حکومت برای فرو نشاندن خشم اونها براشون قربانی میکرده. به گفته #استاد_جنیدی) ضحاک (نماد دوران سلطنت بابلیان بر ایران) شده بود. کاوه #قیام میکنه و از ضحاک پسرش رو سالم میخواد.
تو شاهی و گر اژدها پیکری
بباید بدین داستان داوری
که گر هفت کشور به شاهی تراست
چرا رنج و سختی همه بهر ماست
شماریت با من بباید گرفت
بدان تا جهان ماند اندر شگفت
مگر کز شمار تو آید پدید
که نوبت ز گیتی به من چون رسید
که مارانت را مغز فرزند من
همی داد باید ز هر انجمن
ضحاک که اون دوران به دنبال راهی برای اثبات عدالت و مردمی بودن حکومتش بوده و تحت تاثیر کاریزما کاوه قرار گرفته بود فرزند کاوه رو پس میده و در مقابلش میخواد که کاوه گواه بر عدالت ضحاک بده؛ و خب کاوه اینکار رو انجام نمیده برمیگرده بین مردم و اونها رو به قیام دعوت میکنه و پیشبند آهنگریشو بر سر چوبی میزنه تا تبدیل بشه به نماد این قیام یا همون #دِرَفشکاویانی .
این تا اینجا، در ادامه کاوه آفریدون رو پیدا میکنه و قیامشون رو گسترش میدن تا خلاصه به ضحاک میرسن و شکستش میدن.
زمانی که فریدون میخواسته ضحاک رو بکشه، ندایی میاد که نه این کار رو نکن با کشتن ضحاک بدی و سیاهی در تمام جهان گسترده میشه و اوضاع بدتر میشه. بهجای کشتن ضحاک اون رو به بند بکش و در دل کوه دماوند زندانی کن که تا ابد اونجا بمونه و دنیا از گزندش در امان باشه.
نمیدونم شاید ضحاک مرده که بدی جهان رو غرق در خودش کرده، شاید هم از بند گریخته و ما باید کاوهمونو پیدا کنیم.
بیاورد ضحاک را چون نوند
به کوه دماوند و کردش بند
چو بندی بر آن بند بفزود نیز
نمود از بد بخت مانید چیز
از او نام ضحاک چون خاک شد
جهان از بد او همه پاک شد