نیایش
نیایش
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

من تو را میخواهم ...

شب بود .

باران می آمد .

گفتم دوستت دارم .

گفتی چیزی نگو .

گفتم زندگی با تو شیرین است .

گفتی ساکت شو .

بغض گلویم را می‌فشرد .

در تنهایی خود ماندم .

لحظه ای دنیا تاریک شد .

احساس کردم تنهای تنهایم.

باد می آمد .

بادی سرد.

باد آهنگ جدایی سر میداد .

می ترسیدم .

می ترسیدم تو را از دست دهم .

کاش میشد تو، مرا میخواستی .

درد من این نیست .

من تو را میخواهم .

تو.

هوای سرد را دوست ندارم .

کاش دوست نداشتن اینقدر آسان بود .

اما نمیشود .

من تو را میخواهم .

اشک هایم یخ زده اند .

چشمانم سرخ شده اند .

دستانم می لرزد .

آخر این قصه چیست ؟

جدایی !...

نه .

کاش مثل فیلم های ایرانی آخرش خوب تمام میشد .

از دور صدایی می آید ...

من این جایم .

این جا .

نزدیک نزدیک .

اما ...


من از همه دور شده ام .

دور .

من تو را میخواهم ...

من تو را میخواهم ...

من تو را میخواهم...
من تو را میخواهم...


شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید