ویرگول
ورودثبت نام
کاظم فاضلی
کاظم فاضلیکاظم فاضلی هستم نویسنده محتوا، خوشحالم که نوشته‌هامو می‌خونید :)
کاظم فاضلی
کاظم فاضلی
خواندن ۱۰ دقیقه·۳ ماه پیش

آرکین؛ نبرد شخصیت‌های خاکستری

تلخی قصه این‌جاست که: همیشه اونی که بیش‌تر از بقیه می‌درخشه، زودتر از همه می‌سوزه

انیمیشن آرکین Arcane از آن آثار هنری خاص است که با وجود عمر کوتاه خود، توانست اثری عمیق در تاریخ انیمیشن بگذارد. سازندگان این سریال محشر یعنی Christian Linke و Alex Yee با الهام‌گیری از شخصیت‌های بازی لیگ افسانه‌ها League of Legends، شاهکاری خلق کردند که نه‌تنها از لحاظ جلوه‌های بصری و هنری زیبا بود، بلکه تک‌تک اپیزودهای آن یک داستان فوق‌العاده عمیق و مفهومی را به مخاطب نشان می‌داد. 

شخصیت‌های آرکین هر یک روایت‌گر فلسفه‌ای هستند که هیچ‌گاه با قاطعیت نمی‌توانیم تشخیص دهیم کدام‌شان مثبت‌اند و کدام منفی! کدام‌شان قهرمان‌اند و کدام‌شان ضد قهرمان! این شاید مهم‌ترین نکته‌ای است که سریال آرکین را تا این حد جذاب می‌کند؛ چون با این رویکرد، همیشه فضا برای غافلگیری مخاطب و به تردید انداختن شیوه قضاوت او وجود دارد.

در این مقاله قصد دارم بدون آن‌که چیزی از داستان آرکین را لو بدهم و لذت اولین تماشای آن را از شما بگیرم، به موضوعات ریز پیرامون فلسفه و نگرش نویسندگانش بپردازم و به نکاتی اشاره کنم که شاید در نزد منتقدان، توجه کم‌تری به آن شده باشد.

https://www.aparat.com/v/oqybk88

برای تجربه بهتر، زیرنویس ویدئو رو از قسمت تنظیمات روشن کنید.

انیمیشن آرکین؛ داستانی شیرین و روان ولی در عین حال بسیار سنگین

یک باور کهنه و غلط که هنوز هم در بین برخی از افراد وجود دارد این است که عده‌ای خیال می‌کنند فیلم‌ها و برنامه‌های انیمیشنی فقط مختص کودکان و نوجوانان ساخته می‌شوند! اما اگر بخواهیم از روی تجربه‌مان حرف بزنیم، باید بگوییم که این دسته از افراد بدجوری در زندگی ضرر می‌کنند؛ چون لذت تماشای بسیاری از انیمیشن‌ها، کارتون‌ها، انیمه‌ها و استاپ‌موشن‌های به‌یادماندنی را از دست می‌دهند. انیمیشن آرکین هم جزء شاهکارهای این‌چنینی به حساب می‌آید که اصلا برای سنین کودکان مناسب نیست و هیچ بچه‌ای نباید به پای تماشای آن بنشیند.

حالا برگردیم سر موضوع خودمان. اول از همه بیایید ببینیم سریال انیمیشنی آرکین اصلا چه ژانری دارد و داستان آن چه‌طور روایت می‌شود؟ همه می‌دانیم این مجموعه از همان سکانس اول پر است از هیجان و اکشن! اما هیچ‌گاه نمی‌توانیم یک ژانر یکتا را برای آن در نظر بگیریم؛ چون در واقع ترکیبی از صحنه‌های اکشن-مبارزه‌ای با لحظات دراماتیک-احساسی و گاهی کمدی را در آن شاهد هستیم. ما کلی قصه از گذشته و حال و آینده داستان انیمیشن آرکین را می‌بینیم و همین‌طور درگیر پیچ و خم آن می‌شویم؛ ولی در بین این ماجراهای جذاب، فلسفه‌ای که از شخصیت‌های آن می‌بینیم و نگاهی که هر یک از آن‌ها به دنیای اطراف خود دارند، به‌قدری برای‌مان عمیق و مفهومی است که شاید در نگاه اول نتوانیم ماجرای زندگی‌شان را به‌صورت تمام و کمال درک کنیم.

فلسفه شخصیت‌های سریال Arcane

همیشه در دل هر قصه‌ای یک شخصیت یا یک گروه را می‌بینیم که افکار و اهداف شومی در سر دارند و می‌خواهند زندگی را برای دیگر مردم دنیا زهر کنند. از سوی دیگر، قهرمان‌هایی پیدا می‌شوند که در مقابل ظلم این افراد شرور می‌ایستند و با ازخودگذشتگی‌های فراوان و گاهی در پی ماجراهای پیچ‌درپیچ، ضد قهرمان‌ها را نابود می‌کنند. در نهایت چه؟ آخر قصه نیز همه‌چیز ختم به خیر می‌شود «و از آن‌ به بعد تا آخر عمر با خوبی و خوشی در کنار یک‌دیگر زندگی می‌کنند»!

اما واقعیت این است که هر چه‌قدر هم که بابت «نگاه روشن به دنیا» سوگیری داشته باشیم باید اعتراف کنیم که دوره این مدل قصه‌های تکراری، دیگر به پایان رسیده و کم‌تر کسی به شنیدن و دیدن آن‌ها علاقه‌ نشان می‌دهد. دلیل اصلی عدم تمایل به قصه‌های با پایان خوش نیز قطعا این است که ماجراها و اتفاقات دنیای واقعی، صرفا فقط به این شکل به اتمام نمی‌رسند. هیچ‌گاه قرار نیست تک‌تک مسائل‌مان (به دست قهرمانان) حل شوند و بدون هیچ پیامدی، زندگی‌ عادی‌ و شادمان را ادامه دهیم. نویسندگان سریال انیمیشن آرکین هم کاملا به این قضیه واقف‌اند و می‌دانستند که نیازی نیست همه‌چیز را «قلبی‌قلبی» نشان داد تا طرفدار پیدا کرد!

به همین ترتیب، ماهیت و ذات شخصیت‌هایی که در آرکین می‌بینیم نیز هیچ‌کدام تماما مثبت و تماما منفی نیستند. شاید در اولین برخورد با یک شخصیت در سریال Arcane به این نتیجه برسیم که «به‌به، این همان آدمی است که بالاخره همه را نجات می‌دهد!»؛ ولی چند اپیزود بعد، همان کاراکتر، کاری می‌کند که از ته دل از او متنفر می‌شویم. برعکس این قضیه را هم در طول ۱۸ قسمت سریال Arcane شاهد خواهیم بود. 

نکته‌ای که ذهن مخاطب را به چالش می‌کشد این است که هر شخصیت در مجموعه انیمیشنی آرکین (خصوصا شخصیت‌های اصلی)، از چه فلسفه و چه عقایدی پیروی می‌کنند؟ ساکنین شهر زیرزمینی یا Undercity چه گناهی کرده‌اند که باید از شهر زیبای بالای سرشان، یعنی Piltover، جدا باشند؟ این وسط اگر دسته‌ای از اهالی Undercity از ظلم و ستم‌هایی که مرفهان بی‌درد بالانشین بر سرشان وارد کرده‌اند، خسته شوند و (از روی عقده‌ این سال‌ها) تصمیم بگیرند تا برای‌ بالاسری‌ها مشکل بسازند (گاهی هم با شیوه‌ها غیر اخلاقی مثل پرداخت رشوه به ماموران دولتی)، چه کسی است که آن‌ها را ملامت کند؟ مگر ایستادن در برابر ظلم، کار زشتی است؟

هم‌چنین از آن سو، چرا باید از مردم Upper City متنفر باشیم وقتی چپ و راست از سوی یاغیان Undercity مورد حمله قرار می‌گیرند و خانه و زندگی‌شان توسط آن‌ها به غارت می‌رود؟ چرا اهالی شهر زیرزمینی Zaun به قراری که با متمولان Piltover گذاشته‌اند، پایبند نیستند؟ و از همه مهم‌تر! چرا با بی‌رحمی تمام، این صلح را بر هم زده‌اند و ماده‌ای ساخته‌اند (Shimmer) که انسان‌های عادی را تبدیل به سلاح بیولوژیکی خطرناک می‌کند؟ بالاخره یک نفر باید جلوی آن‌ها بایستد یا نه؟

انیمیشن آرکین چه‌طور فلسفه کمال‌گرایی را از دنیای واقعی، تمیز می‌دهد؟

بیایید از ابتدا شروع کنیم... ما در طول تماشای دو فصل آرکین، مراحل تقویت جسمانی یکی از شخصیت‌های این سریال (که واقعا قلب مهربانی دارد و کل زندگی‌اش انسان بی‌آزاری بوده) را می‌بینیم. او یک دانشمند و مخترع نابغه است که همواره دلش می‌خواسته مردم، او را چیزی فراتر از یک فرد فلج ببینند. این مرد مهربان پس از آن‌که به انرژی خارق‌العاده Hextech دست پیدا می‌کند، خودش را به شکل اعجاب‌انگیزی از فلج‌بودن نجات می‌دهد. با وجود دست‌یابی یک‌باره به این‌همه قدرت اما (چون دل مهربانی داشته) هیچ‌گاه مرتکب ظلم نمی‌شود و همواره به فکر نجات مردم دنیا است. حالا نویسندگان آرکین، داستان سریال را طوری پیش می‌برند که در نهایت می‌فهمیم این «به‌فکربودن و خیرخواهی» نیز اگر از حد بگذرد، پایان خوشی برای مردم نخواهد داشت!

اما چه‌طور امکان دارد که انجام کارهای خیر، عاقبت خوبی در پی نداشته باشند؟ یعنی نباید ریشه شر را از بیخ بُرید؟ این چیزی نیست که با عقل جور دربیاید... نویسندگان آرکین اما به ما ثابت کردند که پاسخ‌دادن به این سوالات، کمی بحث‌برانگیز خواهد بود.

ببینید تفکر ایده‌آلیسم یا کمال‌گرایی چیزی است که شاید خیلی از ما آن را دوست داشته باشیم و همیشه پس ذهن خود خیال کنیم که «اگر تک‌تک اجزای دنیا و آدم‌های آن بی‌عیب و نقص می‌بودند، دیگر هیچ مشکلی در دنیا پیش نمی‌آمد». ولی نهایتا مجبوریم بپذیریم که قضیه در واقعیت، چیز دیگری است. عشق و نفرت، زشتی و زیبایی، شمال و جنوب، دروغ و راست، شب و روز، مرگ و زندگی و… همه این‌ها دو روی سکه هستند؛ اگر یکی از آن‌ها نباشد، دیگری نیز معنی‌‌ای نخواهد داشت.

این نکته‌ای نیست که از ابتدای انیمیشن آرکین آن را بفهمیم؛ ولی در آخر متوجه می‌شویم اصلی‌ترین فلسفه سریال آرکین نیز همین روشن‌سازی ذهن مردم نسبت به کمال‌گرایی است. مقصود سازندگان آرکین این بود که به ما بفهمانند «اگر بخواهیم دنیا را از تمام زشتی‌ها پاک کنیم، نتیجتا معنا و مفهوم زیبایی را از بین خواهیم برد». خصوصا اگر بخواهیم به‌زور، مردم را بدون اجازه خودشان  وادار به این کار کنیم که دیگر اصلا بدتر از هر ظلمی است! 

حالا اگر شخصیتی پیدا شود که بخواهد جلوی این ظلم و اجبار خودخواهانه را بگیرد، آیا باید بر روی او لقب ضد قهرمان بگذاریم؟ معلوم است که نه! نویسندگان سریال آرکین هم قطعا به این موضوع فکر کرده‌اند که «مردم آزادند تا خودشان تصمیم بگیرند که تبدیل به چه انسانی شوند». بنابراین نکته اصلی نیز این است که اگر قرار به زورگویی و خودرای‌بودن باشد، حتی دل‌رحم‌ترین و شیرین‌تر شخصیت‌ها نیز فرقی با هیولا و دیوهای پلید نخواهند داشت. 

از سوی دیگر، باید این را هم در نظر گرفت که تکلیف آن‌ دسته از مردم که دیگران را (به واسطه ضعف‌هایی که دارند) ملامت کرده و از این‌که همراه آن‌ها نمی‌شوند گله می‌کنند، چیست؟ بالاخره یک نفر باید جلوی اهریمن قد علم کند یا نه؟

هر بار که خودمان را در این شرایط دیدیم باید یک نفس عمیق بکشیم، دست از حرص‌خوردن برداریم و به این فکر کنیم که این دست از افراد هر چه‌قدر هم که هدف والایی در ذهن داشته باشند باز هم نباید به‌زور و به‌اجبار، کسی را وادار کنند که خلاف طبیعت خود تصمیم بگیرد. 

تقابل دو روی سکه در انیمیشن Arcane

ما به عنوان مخاطب سریال انیمیشنی آرکین، در دل رنگ‌آمیزی‌های خارق‌العاده و داستان‌پردازی بی‌نظیر، شاهد رویارویی دو روی کاراکترهای اصلی آن هستیم. ما ذهن آشفته مهندس دلسوزی را می‌بینیم که برای جلوگیری از هرج و مرج، جلوی پیشرفت سریع تکنولوژی Hextech را می‌گیرد؛ چرا؟ چون خودش صدها سال زندگی کرده و (به علت خودخواهی‌اش) این را نمی‌فهمد که عمر دیگران به قدری طولانی نیست که بخواهند به اندازه او صبوری به خرج دهند.
هم‌چنین پدر مهربان اهل Zaun را می‌بینیم که محض محافظت از جان دخترانش، صلح اجباری با Piltover را می‌پذیرد و به آن‌هایی که در پی انقلاب هستند، پشت می‌کند. سردسته انقلابی‌ها (که خودش روزی رفیق صمیمی‌ این پدر بوده) اما از این حرکت او شاکی می‌شود؛ ولی وقتی خودش را در همان شرایط می‌بیند (ناخواسته پدرخوانده یک دختر می‌شود)، نظرش کاملا برمی‌گردد!

در ادامه انیمیشن آرکین، ماجرای دختر اشراف‌زاده‌ای را می‌بینیم که با وجود عضویت در بین سران حکومتی شهر بالایی Upper City اما همواره از جنگیدن فراری و به‌دنبال صلح است؛ چند اپیزود بعد ولی وقایع داستان به‌شکلی پیش می‌روند که هدف این دختر به‌یک‌باره دست‌خوش تغییر می‌شود؛ تا جایی که خود را در حالتی می‌بیند که حتی با مادرش هم دست به‌یقه شده!

داستان آرکین با پیچیدگی‌های فراوانش اما ضرب‌آهنگ بسیار دقیق دارد و وقایع در آن به‌گونه‌ای پیش می‌روند که ما این کش‌مکش‌های ریز و درشت در ذهن شخصیت‌های سریال را با گوشت و پوست و استخوان خود حس می‌کنیم. چیزی که خود من به‌شخصه، در کم‌تر داستانی آن را تجربه کرده بودم.

تغییر مداوم جایگاه شخصیت‌های آرکین در ذهن مخاطب 

زیبایی انیمیشن آرکین به همین توسعه شخصیت‌ها یا به قولی Character Development‌ها است. مثلا ما در ابتدای داستان با سازنده جوانی مواجه هستیم که شخصیت آرام و بلندپرواز دارد. او از همان سن کم دلش می‌خواست زندگی مردم را با اختراعاتش ساده‌تر کند؛ اما آخر سر به مرحله‌ای از جنون می‌رسد که چیزی جز نابودی بهترین اختراعش را نمی‌خواهد. 

یا مثلا خواهر بزرگ‌تری را می‌بینیم که تمام عمر سعی در محافظت از خواهر کوچک خود داشت، ولی پس از چند اپیزود، وقایع برای او به شکلی پیش می‌رود که نقشه قتل خواهر کوچکش را می‌کشد و حتی در عملیات قتلش نیز شرکت می‌کند. برعکس، آن خواهر کوچک که به مدت چند سال، انزجار ناشی از طردشدگی ناخواسته خواهرش را به دوش می‌کشید، در نهایت به مرحله‌ای می‌رسد که همه‌چیز خود را فدای او می‌کند.

خلاصه از این موارد در آرکین زیاد می‌بینیم و در ۱۸ اپیزود آن، چنان از صفر به صد و از صد به صفر می‌رسیم که گاهی به کیفیت قضاوت خودمان نیز شک می‌کنیم! یعنی به جایی می‌رسیم که می‌گوییم چرا تمام این مدت از فلان شخصیت تنفر داشتم؟ او که هدف زیبایی داشت! 

در نهایت، این نکته را همواره باید در نظر داشته باشیم که قرار نیست همه‌چیز را بفهمیم؛ بالاخره هر کس بسته به دیدی که به زندگی دارد، برداشت خاص خود را از تجربیاتش خواهد داشت. خصوصا در مورد انیمیشن آرکین که پر از موضوعات پیچیده است (اصلا Arcane به فارسی معنی «ناشناخته»‌ می‌دهد)، لازم نیست ادعا کنیم که تک‌تک اجزایش را می‌فهمیم.
اما از نظر من درسی که از انیمیشن آرکین می‌گیریم باید این باشد که هیچ‌گاه هیچ فردی را کاملا سفید یا کاملا سیاه نبینیم. به هر حال، ذات هر آدمی دارای صفات زشت و زیبا است. این ما هستیم که باید عاقل‌تر فکر کنیم و بفهمیم در واقع معیاری که آدم‌های شرور و خیرخواه را از هم سوا می‌کند، میزان تسلط هر یک بر روی این ویژگی‌های تاریکی است که در خود می‌بینند. وقتی به این درک برسیم که همه‌مان پتانسیل بی‌رحم‌شدن و ارتکاب اعمال زشت را داریم، باید تلنگری شود به ما تا بتوانیم در لحظات کلیدی، جلوی خوی زشت خود را بگیریم و نگذاریم غرور و خودخواهی‌های‌ بی‌معنی‌مان، با چنگال‌های زشت و بُرنده خود، چهره‌ زیبای وجودمان را خدشه‌دار کنند.


آثار هنریسریالانیمیشنarcane
۶
۰
کاظم فاضلی
کاظم فاضلی
کاظم فاضلی هستم نویسنده محتوا، خوشحالم که نوشته‌هامو می‌خونید :)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید