تا به خود بیاییم خیلیا رفته اند
خیلیا مرده اند و خیلیا نیز از دست رفته اند
با رفتن بعضی ما نیز به تباهی کشیده میشویم
با مردن برخی تکه ای از ما نیز میمیرد شاید هم میشکند
و با از دست دادن ما از دست میرویم
از دست دادن و مردن یکی نیست
کسی که از دست میدهیم خودش رفته است و بر نمیگردد چیزی میان کسی که رفته و کسی که مرده است اما کسی مه مرده است کم تا کم یک سنگ قبر برایمان به یادگار میگذارد
تا به خود مان بیایم خیلی چیز ها عوض میشود
زندگی تغییر میکند
مردم عوض میشوند
اما همین که به خود بیاییم ما نیز تغییر میکنیم
چه بد!چه خوب!
تا به خودمان بیایم پشیمان میشویم گاه از کرده ها پ بیگاه از ناکرده ها
زندگی کرده هاست
و ناکرده ها دل گرفتیست
شاید بگویید بدون مفهوم است و خدا کند تا ابد برایتان بی مفهوم باقی بماند
تا به خود بیایم پشیمان میشویم از خیلی چیز ها از انتخاب ها
ولی فایده اش چیست؟
تباهی خود!
فقط همین وگرنه نه زندگی به عقب بر خواهد گشت نه دیگر قرار است گذشته تکرار شود
من از تو یک قول میخواهم با تمام دل تنگی هایت با تمام درد هایت بخند با صدای بلند بخند خودت را فراموش نکن
من حالا چند سالیست خود را به خاکستر سپرده ام
تو خودت را تباه نکن بخند انسانی ندیده ام از مهربانی از لبخند زدن و از محبت پشیمان شده باشد
بگذار من آخرین آدم از دست رفته باقی بمانم تو خودت را نجات بده هرچند سخت باشد غیر ممکن نیست