میم نون واو
میم نون واو
خواندن ۱ دقیقه·۵ روز پیش

مادر....

بلند در بیمارستان داد میزد و خواهان فرزند یتیمیش که پدرش را در موشک باران های اسرائیل از دست داد، بود
اشک میریخت ناله می‌کرد و فریاد می‌کشید مردم در بیمارستان درگیر مشکلات خودشان بودند و هیچ‌کس توجه‌ای به او نمی‌کرد نه اینکه نخواهند کمکی کنند بلکه نمیتوانستند درد خودشان را کنار بگذارند
زن با یک باند بلند بالایی که روی سر و چشمش بود و رده‌هایی از خون از‌آن دیده می‌شد تقاضا‌ی فرزندش را می‌کرد
در همین عین مردی سراسیمه با کودکی در بغل وارد شد و از کنار زن گذشت
زن درحالی که از سرگیجه در هلاک بود
صورت کودک را که غرق در خون بود شناسایی کرد و پشت مرد دوان دوان راه افتاد تا اینکه مرد کودک را روی تخت گذاشت
دکتر تا کودک را دید متوجه پر کشیدنش شد و دستور داد به سرد خانه منتقلش کنند
زن خودش را روی بدن بی جان کودکش انداخت نمی‌توانست شهادت مظلومانه‌ی کودکش را به پذیرد سرش را روی سینه‌ی کودکش گذاشت و برای شنیدن صدای ضربانش تقلا کرد اما نمیشنید بغض مانند تیغی روی گلویش کشیده شد
فریاد کشید و نام کودکش را با زبان مادرانه‌اش چندین بار صدا زد
اما کودکش پیش پروردگار بود و از آن بالا مادرش را نظاره می‌کرد و به افراط ظالمی که نمی‌دانستند چه سر گذشتی خواهند داشت می‌خندید
مادرش سرش را بالا گرفت و سر کودک را روی سینه اش گذاشت
آخر کدام مادر بعد از نشنیدن ضربان قلب کودکش قلبش به تپش‌می‌افتد

مادران مظلومکودکان شهید
ما نویسنده هستیم عشقِ من.. ما گریه نمیکنیم..روی کاغذ خونریزی میکنیم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید