ویرگول
ورودثبت نام
میم نون واو
میم نون واو
خواندن ۲ دقیقه·۵ ماه پیش

نابود شدم....نابود شدی!


در جعمی نشسته بودیم صدای آلارم گوشی مرا به سکوت واداشت

شماره ی او بود همانی که رفت.........

با چشمانی که فقط من می‌دانستم از حدقه در آمده اند و برای دیگران عادی بود okرا زدم

صدای پشت گوشی مرا حیرت زده کرد

صدای مردی پرخاش گر بود و داد و فریاد های زنی پشت تلفن........

چند لحظه سکوت فقط من می‌شنیدم و بقیه چشم به من دوخته بودند می‌دانستم تماس از طرف او نبود

و دعوای زن و شوهری آنها به خاطر......

آب دهانم را به زحمت قورت دادم اشک چشمانم نمیبارید تا دل سیر زجه بزنم

تماس قطع شد عاج و واج مانده بودم....

چه باید میکردم؟؟؟؟؟؟

همه چشم به من خسته دوخته بودند.

: کی بود؟

سوالی که دعا میکردم پرسیده نشود دروغ گفتن چنین جایی به کار می‌رود ولی افسوس در گفتن بلد نبودم!

صدایم را ملایم کرد به سمت کسی که بعد از او به من چسبانده بودند چشم دوختم لبخندی دروغین که او می‌دانست دروغ است به او تحویل دادم

: اشتباهی بود

لبخندم را پررنگ تر کردم

کسی از میان جمع شروع به تمسخر کرد

: اوووه لیلی و مجنون و باش

صدایش مته ای برای اعصاب داغانم شد

سرم را برگرداندم می‌شد حس کرد چشمانم سرخ شده اند از عصبانیت‌......

اووووه نه از دلتنگی........

بازویم را گرفت

: ولش کن خله

خنده های آزاردهنده شان را به زور تحمل کردم.........

دوباره همان تماس

این بار کسی با التماس از من می‌خواست برگردم....

از من...........

نگاه خیره اش را به خودم حس کردم دستش را گرفتم و از جمع کشاندم بیرون....

ولی هنوز قطع تماس نزده بودم....

شاید میخواستم او قطع کند اما از هیچ کداممان بر نمی آمد صدا ها کم شدند من بودم و گوشی و فردی که پشت خط منتظر من بود.......

باز هم کسی را که دوستم دارد یادم رفت او عم کنارم دست در دستم ایستاده بود

دستی که من ولش نکرده بود

دست را با هول ول کردم عصبی نگاهی انداخت می‌دانستم چقدر احمقم......

خجالت زده نگاهش کردم و مظلومانه به گوشی اشاره کرد فهماند جوابش را بدهم این بار جیارتم را جمع کردم و صدای لرزانم را با بغض بالا آوردم

لب هایم از هم فاصله گرفت گوشی را به گوشم چسباندم که صدایش را شنیدم

: برگرد لطفا........

و دیگر هیچ جسارتم پوچ شد و خالی

نگاهی به صورت مظلومش انداختم آخر گناه این نازدانه چه بود من و تو عاشق شدیم گیریم گناه کردیم این زیبا چرا باید درد بکشد بخاطر او م که شده صدایم را بالا بردم

: دیگه بی من بهت خوش بگذره عروسیم که میای مگه نه؟.......

ظالم شده بودم؟😏

اگر بدانید با من چه کرد میفهمید ظلم به چه می‌گویند ..........

قطعدروغگناه
:) حق داشت مگه نه؟ می گفت : نمیدونم چه حکمتیه اونایی که بیشتر لایقِ شادین غمگین ترن و آدمیزاد به اندازه یِ لطافتِ قلبش رنج میکشه ...❤‍🩹
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید