سجاد ذبیحی
سجاد ذبیحی
خواندن ۴ دقیقه·۲ سال پیش

عشق به سرنوشت، نیچه

یکی از خاص ترین و عجیب ترین تفکرات نیچه، شور و شوق عجیبی بود به اسم « عشق به سرنوشت».


  • پذیرش مشتاقانه هر آنچه که در زندگی بر ما گذشته

یعنی آدم دنبال این نباشه که گذشته رو پاک کنه. یعنی کارهای اشتباه و درست رو به طور کامل می‌پذیره...

توی اکثر کتاب های نیچه این حالت یک فضیلته. تو کتاب دانش طربناک، که در دوره بسیار سختی از زندگی اش نوشته شده، میگه:

می‌خواهم بیشتر و بیشتر بیاموزم، تا در ضرورت، جز زیبایی چیزی نبینم. آنگاه از مردمی خواهم شد که جمال می‌آفرینند.

« مهر به سرنوشت» ... بگذار تا زین پس این عشق من باشد.

من بر زشتی لشکر نخواهم آراست، متهم نخواهم کرد.

حتی اتهام زنان را نشان نمی‌کنم، تنها کار سلبی من چشم برگرداندن است.

چند سال بعد نیچه نوشت:

« دستور من برای نیل به عظمت، عشق به سرنوشت است»، اینکه هیچ چیز را جور دیگر نخواهم دید. نه در گذشته، نه در آینده، نه در ابدیت، نه تسلیم در پیش ضرورت، نه پنهان نگاه داشتن آن، بلکه عشق به آن

در بیشتر جنبه های زندگی اغلب اوقات ما برعکس عمل می‌کنیم. بی نهایت وقت می‌گذاریم تا خطاهامون رو بشماریم. از برگشتن بخت و پیچش سرنوشت افسوس می‌خوریم و زااار می‌زنیم که ای کاااش اوضاع جور دیگری می‌شد. معمولا جبهه می‌گیریم در برابر هر چیزی که بوی تسلیم و علامت رضایت می‌دهد. می‌خوایم تغییر بدیم. خودمون رو، سیاستو، اقتصاد رو، دنیا رو!!!!

نیچه تو حال و هوای خودش هم این سرکشی رو می‌شناخت. تو آثارش تأکید بر اثبات خود و ابتکار عمل کم نیست. عبارت «Wille Zur macht» به معنی اراده ی معطوف به قدرت نیز تجلی همین چیرگی و غلبه بر موانع است.

با این همه برای ایجاد یک زندگی خوب ما باید کلی عقاید خوب و بعضا متضاد رو کنار هم بیاریم و مدیریت کنیم.

به نظر نیچه لازم نیست همیشه یه جور عمل کنیم. ما به اندیشه ای نیاز داریم که زخم ها رو خوب کنه.

نیچه نمیخواد بین تسلیم و اراده برای تلاش، یکی رو انتخاب کنیم. می‌ذاره اون رو بر حسب موقعیت انتخاب کنیم. یعنی می‌خواد تو جعبه ابزار ذهنمون چکش باشه، ارره هم باشه.

تو زندگی نیچه چیزهایی بود که تلاش کرد اونارو تغییر بده. از محدودیت خانواده توی آلمان به کوه های آلپ سوئیس فرار کرد. دنبال زنی بود که هم معشوق باشد و هم همسر روح. ولی توو خیلی از پروژه های خودسازی بدجوری شکست خورد. فکر والدینش به خصوص مادر و خواهرش به شدت آزارش میداد. فروش کتاب هایش افتضاح بود. مجبور شد از دوستان و آشنایان پول قرض کنه تا بتونه زندگی خودش رو بگذرونه. این وسط تلاش های مبتدیانه اش برای بدست آوردن دل زن ها هم با مسخره کردن همراه میشد.

اون زمان که تو کلبه چوبی می‌خوابید، قطعاً کلی فکر از سرش گذشته بود...

اگه فقط کار دانشگاه رو رها نمی‌کردم...

اگه جلو خانم ها یه کمی قوی تر بودم...

اگه قلمم یه کمی مردمی پسندتر بود...

اگه تو فرانسه به دنیا اومده بودم و و و

به خاطر همین خراش های ذهنی بود که در نهایت اندیشه « مهر به سرنوشت» برای نیچه شکل گرفت.

تسلیم و رضا چیزی بود که لازم داشت تا بعد از ساعت ها خود خوری، عقل از سرش نپره و دچار فلج ذهنی نشه.

این همون تفکریه که ما ساعت 4 صبح لازم داریم تا ذهن رو آروم کنیم که از سر شب داره از درد خودخوری به خودش می‌پیچه. در اوج حالت رضایت درک می‌کنیم که اوضاع نمی‌تونست جور دیگه ای باشه، چون هر چه پیش اومده و هر چه کردیم توی شبکه پیچیده از وقایع به هم تنیده ایجاد شدن.

باید درک کنیم که هر چی خوب پیش رفته یا بد، جنبه واحد یک چیز بوده و ما باید به پذیرش تلخ و شیرین اون متعهد بشیم و با ویرانگری نخوایم که اوضاع جور دیگه ای پیش بره.

اگه فاجعه بوده، ما از مبدا به سمت این مقصد پیش رفتیم. اونوقت با غم و تلخی و پر از اشک، یه « آری» جانانه به تموم زندگی می‌گیم. به جنبه های وحشتناکش... و لحظات ناب و نادرش

در نامه ای که نیچه در تابستان 1882 به دوستش می‌نویسه سعی کرده این حال رضایتش رو توصیف کنه:

من در حال تسلیم در برابر قضا و قدر هستم، نامش را مهر به سرنوشت گذاشتم، آنطور که راضی ام تا میان آرواره های شیری زمانه بجهم...

« یک زندگی پر از اتفاقات شیرین، با پذیرش تلخی ها»

نیچه
کارشناس دفتر فنی و مهندسی. معامله گر بازارهای جهانی. عاشق فیلم و طبیعت. علاقه مند به هر نوع ورزشی. دوستدار محیط زیست
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید