همه ما تصویر کیارستمی را با عینک تیره اش به خاطر داریم؛ او زاده اولین ماه تابستان بود و درهمین ماه نیز فوت کرد که اگرحیاتش ادامه می یافت، تیر ماه پیش رو 84 ساله می شد.
کیارستمی اولین نخل طلای جشنواره کن را برای ایران به ارمغان آورد و با وجود رقبایی همچون «آنگ لی» و «میشائیل هانکه» برنده نخل طلای جشنواره کن سال 1997 برای فیلم «طعم گیلاس» شد.کیارستمی سابقه داوری در جشنواره های بین المللی را نیز داشته است.
او از پیشگامان موج نوی سینمای کشور بود که از طریق فیلم هایش، فرهنگ ایرانی را به دید مخاطبان جهانی گذاشت و همواره تاکید می کرد که ملیت ایرانی و حضور همیشگی در کشور، توانایی او را برای ترسیم فرهنگ و جامعه خود دو چندان کرده است.
کیارستمی هم چنین در این باره گفته بود:«اگر درختی را که ریشه در خاک دارد از جایی به جای دیگر ببرید، آن درخت دیگر میوه نمیدهد و اگر بدهد آن میوه دیگر به خوبی میوهای که در سرزمین مادریش میتواند بدهد نیست. این یک قانون طبیعت است. فکر میکنم اگر سرزمینم را رها کرده بودم درست مانند این درخت شده بودم.»
با توجه به نزدیک شدن به سالروز تولد عباس کیارستمی، سعی داشتیم تا مخاطبان سناریو را تا حدی با ویژگی های فیلمسازی متفاوت او که آثار ماندگاری برجای گذاشته آشنا کنیم:
ایده گرفتن از واقعیت و زندگی روزمره
کیارستمی ایده فیلم هایش را از آدم های معمولی و زندگی روزمره جامعه بدست می آورد و در این باره گفته است :«من فیلمنامه کاملی برای فیلمهایم ندارم. یک طرح کلی دارم و شخصیتی در ذهنم، و تا شخصیتی را که در ذهن دارم در واقعیت پیدا نکنم هیچ یادداشتی برنمیدارم. وقتی شخصیت را یافتم سعی میکنم با او وقت صرف کنم و سعی کنم او را خوب بشناسم. بنابراین یادداشتهایم از شخصیتی که از پیش در ذهن دارم نیستند بلکه درعوض بر پایه مردمی هستند که در زندگی واقعی ملاقات کردهام این فرآیندی طولانی است و ممکن است شش ماه طول بکشد. صرفا یادداشت برمیدارم و گفتوگوها را به طور کامل نمینویسم ویادداشتها بیشتر بر پایه شناخت من از آن شخصاند.»
فیلمنامه نویسی به سبک و سیاق خود
عباس کیارستمی در فیلمنامهنویسی هم دنبالهروی شیوههای کلاسیک نوشتن فیلمنامه نبود؛ «من غالب فیلمنامهها را آنطور که رسم است، خیلی دقیق نمینویسم. معمولا طرح اولیه چیزی حدود نیمصفحه بیشتر نیست و بعد آن را به سه صفحه میرسانم و بعد به این باور میرسم که آن طرح قابل ساخت است … برای من وفادارماندن به فیلمنامههایی که از قبل نوشتم تقریبا غیرممکن است و وفاداری من تنها به ایده اریژینال فیلم است و تازه آن هم خیلی قطعی نیست»
علاقه به فیلمبرداری در ماشین
فیلم«گزارش» کیارستمی که ساخت سال 1356 است،زندگی روزمره یک زوج را نمایش می دهد و بسیاری ازسکانس های این فیلم از داخل ماشین گرفته شده و او درباره علاقه اش به فیلمبرداری در داخل ماشین گفته است:«بهترین دوست من ماشین من است وبهترین دیالوگ هایم را در ماشین شنیده ام. میدانید که من عادت به سوار و پیادهکردن مردم دارم به دلیل کنجکاوی. باز هم نه به این دلیل که فیلم بسازم. بلکه به این دلیل که مکالمه آدمها از نیم رخ را به گفتوگوی تمام رخ ترجیح میدهم. افراد اینطوری خیلی بهتر میتوانند ارتباط برقرار کنند، زیرا بعد هر دو پیاده میشوند و هر شخص به راه خودش میرود. بنابراین گفتوگو بازتر و راحتتر و سادهتر است. میتوانم بگویم بیشتر عمر من در ماشین طی شده.»
فردگرایی و نقش گرفتن از کودکان
فیلم« خانه دوست کجاست » کیارستمی که ساخت سال 1365 است،جنبه فرد گرایی در فیلم های او را نمایان می کند زیرا شخصیت اصلی آن پسر بچه ای است که به دنبال خانه دوستش می گردد تا دفترش را به او باز گرداند.
استفاده از بازیگران کم سن و سال از دیگر ویژگی های فیلمسازی اوست وعلاقه کیارستمی به بازی گرفتن از کودکان به کودکی اش باز می گردد که در این باره گفته است:«اگر با کودکان موضوعاتم را بیان نمیکردم هرگز به این سبک نمیرسیدم. کودکان شخصیتهای بسیار قوی و مستقلی دارند و میتوانند از پس کارهای جالبی برآیند که از مارلون براندو برنمیآید، گاهی واقعاا کارگردانی و درخواست از آنها به انجام کاری، بس دشوار است اما برای اینکه بتوانید با کودکان همکاری کنید ناگزیرید از سطح خودشان هم پایینتر بیایید تا بتوانید با آنها ارتباط برقرار کنید.
بازیگران گمنام به جای بازیگران مشهور
اکثر بازیگران فیلمهای کیارستمی بازیگران شناخته شده نیستند زیرا معتقد بود که بازیگران مشهور بکر نیستند و با بهره گیری از آنها آثار پیشین بازیگران در ذهن ما تداعی می شود.
کیارستمی درباره علت دیگر استفاده ازبازیگر ناشناخته گفته است:«نمیتوانم بگویم به بازیگر غیرحرفهای یا به تعبیری نابازیگر بیش از بازیگران حرفهای علاقه دارم. به نظرم یکی از ویژگیهای بازیگران غیرحرفهای این است که برایم محدودیت زمانی ایجاد نمیکنند و کاملا آنها را در اختیار دارم، حتی با ژولیت بینوش هم شرطم این بود که دو ماه پس از پایان فیلمبرداری «کپی برابر اصل» قراردادی برای بازی در فیلم دیگری نداشته باشد. آن دو ماه فقط برای راحتی خیال من بود که اگر فرضا روزی سر صحنه دیدم بازیگرم به ساعتش نگاه میکند، تصور نکنم میخواهد بفهمد کارش کی تمام میشود تا برود سر کار بعدی و این تنش را به من القا نمیکند.»
دوربین روی دست
واقعگرایی یکی از مولفههای همیشگی فیلمهای کیارستمی بود و به خاطر همین استفاده از دوربین روی دست در زمان فیلمبرداری را به استفاده از دوربین روی سهپایه ترجیح میداد.
کیارستمی در این باره گفته است: «برای فیلمبرداری کردن از اشیا اگر امکان استفاده از سهپایه و نورپردازی کردن دارید خیلی خوب است. اما به نظر من استفاده از دوربین روی دست حس زندگی را به مخاطب القا میکند. استفاده از دوربین فیکس باعث میشود که شما بازیگرتان را به صورت ثابت مدتها در مقابل دوربین نگه دارید و این کارِ شما بازیگر را کلافه میکند. استفاده از دوربین روی دست حتی طراحی میزانسنها را در پلانهای شما عادیتر و واقعیتر نشان میدهد.»
توجه به طبیعت
در بیشتر فیلمهای کیارستمی توجه ویژه ای به طبیعت شده است و به نوعی طبیعت در پیوند با مضمون فیلم به مخاطب ارائه می شود. علاقه به بهره از طبیعت شاید ناشی از علاقه و فعالیت او در حرفه عکاسی نیز باشد اما خود در این باره گفته است که علاقه اش به طبیعت به دوران کودک باز می گردد و بعدها حتی مواقعی که حوصله دیدن دوستانش را نداشته به طبیعت پناه برده است.