به نام خدا
از اولین کلمه و اولین خط این بلاگ دوست دارم درباره امید حرف بزنم اما بهتر است که کمی درباره چگونگی ایده سایت زدن بنویسیم.
اینجانب مهدی فامیلی مدیر سایت دایا شاپ که در مرداد ماه سال ۱۴۰۲ شروع کارش بود هستم الان حدود ۲۰ سالم هست و کلی راه و فراز و نشیب بر سر راه این زندگی پر هیجان رو در پیش دارم که سایت دایا شاپ یکی از کوچک ترین مسائل آن است و اما ایده سایت زدن از جایی در ذهنم کلید خورد که تقریبا در این مسیر بودم و با سایت و نحوه ارائه خدمات یا فروش محصولات ناآشنا نبودم ولی خب نحوه راه اندازی سایت رو بلد نبودم تا اینکه یکی از دوستانم که در حوزه وب مستری مشغول است پیشنهاد همکاری در این حوزه را داد اما قبول نکردم و نمیدانستم راه انداز یک سایت با اینکه چالش های بسیاری دارد اما جزو لذت بخش ترین کار هاست به هر حال گذشت تا چند ماه بعد که خودم برای آموزش راه اندازی سایت از ایشان مشورت گرفتم، بنده خدا همه چیز درمورد سایت رو بهم گفت و اینکه حالا بعد کلی آموزش که دیدم تصمیم به راه اندازی یک سایت رو گرفتم که بتوانم محصولات فروشگاه حضوری مان را در داخل سایت بفروشم و همینطور فروش لوازم برقی که این محصولات قصه خود را دارد.
اما چالش های راه اندازی سایت که کلی وقت وانرژی ازم گرفتن الان که چیزی ازشون نگذشته خاطره شدن مثلا یادمه هاستی که برای دامنه سایتم خریده بودم کار باهاش رو بلد نبودم و حتی موقع ورود به کنترل پنلم دچار مشکل میشدم تا جایی که شرکت هاستینگم منو بلاک میکرد و روزی بالای ۵۰ بار این اتفاق برام میافتاد و هر بار به تیم پیشتبانی پیام میدادم باسلام به تیم خوب هاستینگ لطفا منو از بلاک دربیاورید از اینها که بگذریم میخوریم به داستان گرفتن اینماد که برای احراز نشانی از طرف شرکت باید یک کد به صورت پست به آدرسمون ارسال میشد و نامه رسان بنده خدا هر سری که به آدرس مراجعه میکردساعت ۷ صبح بود و ما فروشگاهمون بسته بود و از طرف شرکت ملی پست پیام میومد نامه رسان به جهت تحویل بسته شما به آدرس مراجعه کرد و حضور نداشته تا اینکه بلاخره نامه رسان مهربون رو بعد چند روز تو خیابون دیدمش و احوال بسته پستی رو ازش پرسیدم که بعد اینکه کلی بهم فوش داد بهم تحویل داد
اگر بخواهم بگویم تا همین ابتدای کار که هستیم هزارتا داستان و چالش برایمان پیش آمده که در یک وبلاگ نمیگنجد اما همانطور که اول این متن دوست داشتم درمورد امید حرف بزنم حالا فکر کنم وقتش رسیده باشه که امید آخرین چیزی باید باشه که در انسان میمیره و طبق شنیده خودم بزرگ ترین گناه ناامیدی هست.
این بلاگ از نظر محتوایی شاید بهترین نباشه اما امید دارم که چند سال بعد که دوباره اومدم این متن رو بخونم برام از نظر حس و حال یک متن تاریخی باشه.
با نام و یاد خداوند با تلاش فراوان کار در دایاشاپ رو به نحوه احسنت پیش میبریم
امروز یکشنبه پنجم مراد ماه سال هزار و چهار صد و دو