ایران و اسراییل دو قدرت مهم در خاورمیانه به شمار میروند. اسراییل مسلح به سلاح هستهای است و ادعا میشود که ایران نیز در تکاپوی دستیافتن به آن است؛ چیزی که این کشور همواره رد کرده و برنامه هستهایاش را صلحآمیز خوانده است. عاملی که نگاهها را در خاورمیانه به این دو کشور معطوف کرده، خصومت شدید میان طرفین است؛ خصومتی که نهتنها فروکش نمیکند، بل شدیدتر هم میشود. شاید هیچ مسالهای در خاورمیانه به پیمانه دشمنی ایران و اسراییل داغ و خبرساز نباشد. صلح و جنگ در خاورمیانه، بستهگی مستقیم به چگونهگی رابطه میان این دو کشور دارد. تهران و تلآویو، اگر پنجره تعامل را باز نگهدارند، شعله جنگ در خاورمیانه تا حد زیادی فروخواهد خفت و رابطه میان تهران و واشنگتن نیز وارد مسیر جدید خواهد شد.
زمانی که اسراییل بهمثابه یک کشور در خاورمیانه پا نهاد، رابطهاش با ایران متعارف و غیرخصمانه بود؛ چون در آن زمان نظام شاهی که گرایش به غرب داشت، در ایران حاکم بود. پس از فروپاشی سلطنت پهلوی، رابطه میان دو کشور خصمانه شد؛ چون دولتی در ایران روی کار آمد که ساز دشمنی با اسراییل مینواخت: جمهوری اسلامی. از آن زمان به بعد، ایران موجودیت اسراییل را به رسمیت نمیشناسد و همینطور اسراییل، طرفدار براندازی جمهوری اسلامی است. اسراییل، ایران را به تلاش برای دستیافتن به سلاح هستهای، حمایت از تروریسم، خلق ناامنی در منطقه و… متهم میکند و ایران، اسراییل را به تجاوز بر حقوق فلسطینیها، غصب سرزمین آنها و ایتلافسازی علیه خود متهم میکند.
۱- سلطنت پهلوی و دوستی با اسراییل
به رغم فشارها و تضییقات اعمالشده بر ایران از سوی کشورهای اسلامی بهویژه کشورهای عربی، رابطه میان این کشور و اسراییل عاری از خصومت بوده است. زمانی که منازعه فلسطین غرض اتخاذ تصمیم نهایی به سازمان ملل متحد واگذار شد، ایران عضوی از کمیته تحقیق این سازمان بود که نظام فدرالی را برای حل منازعه در دستور کار داشت. حامیان طرح آن کمیته در اقلیت قرار داشتند و مخالفان اکثریت بودند. طرح اکثریت، فلسطین را به دو کشور جداگانه تقسیم میکرد که برای کشورهای اسلامی از جمله ایران، قابل قبول نبود. طرح اقلیت، خواستار ایجاد نظام فدرالی متشکل از دو ایالت عرب و یهود بود که بیتالمقدس بهحیث پایتخت در نظر گرفته شده بود. اعراب با آنکه طرح اقلیت را به پیمانه طرح اکثریت ناعادلانه نمیخواندند، بازهم از پذیرش آن سر باز زدند.
روحیه عموم در ایران، مخالف موجودیت اسراییل بهمثابه دولتی مستقل در سرزمین فلسطین بود. خبر اعلام استقلال اسراییل و شناسایی آن از سوی بسیاری از کشورها، چون بمبی در ایران منفجر شد و واکنش تند طبقه «روحانیت» را به دنبال داشت. آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی، روحانی سرشناس آن زمان، حرکتهای اعتراضی علیه استقلال اسراییل را رهبری میکرد و از دولت پهلوی میخواست تا تکلیفش را پیرامون ماجرا روشن کند. همچنان، نمایندهگان مردم در پارلمان پابهپای مراجع مذهبی در شوراندن مردم علیه موجودیت اسراییل راه میرفتند و بر دولت فشار وارد میکردند که نهتنها اسراییل را به رسمیت نشناسد، بل زمینه انتقال کسانی را که داوطلبانه به جنگ علیه اسراییل نامنویسی میکنند، فراهم سازد.
۱-۱ شناسایی اسراییل
در میان همه کشورهای اسلامی، تنها ایران و ترکیه رابطه متعارف خود با اسراییل را حفظ کردند. بقیه کشورهای اسلامی، اسراییل را نهتنها به رسمیت نمیشناختند، بلکه با آن کشور درگیر نیز بودند. در ایران، دولت پهلوی، اسراییل را بهمثابه دوست میدید و روحانیها و برخی نمایندهگان مردم بهمثابه دشمن. از این رو، دولت وقت به رهبری محمد ساعد، نخستوزیر، شناسایی اسراییل را بهمثابه یک دولت در ۵ مارچ ۱۹۵۰ به تصویب کابینه رساند. البته این شناسایی بهگونه «دوفاکتو» بود، نه «دوژورو».
شناسایی اسراییل یکشبه صورت نگرفت، بل عوامل و زمینههایی بود که دولت پهلوی را در آن مسیر تحریک میکرد. یکی از آن عوامل، ترور نافرجام محمدرضا پهلوی در فبروری ۱۹۴۹ بود. پس از آن حادثه، جریانها و شخصیتهایی که مخالف بهرسمیتشناسی اسراییل بودند، منکوب شدند و زمینه راهاندازی اعتراضها از بین رفت. عامل دوم، برتری نظامی اسراییل و پیروزیاش در برابر پنج کشور عربی در جنگ ۱۹۴۸ بود. عامل سوم، موجودیت شهروندان ایرانی در اسراییل بود که ادعا میشد دولت این کشور به علت استنکاف ایران از شناسایی آن، خسارات وارده ناشی از جنگ بر آنها را تلافی نمیکند. عامل چهارم، موجودیت بحران در روابط ایران با کشورهای عرب بود. ایران با عراق مشکلات مرزی داشت، از جمله بر سر ناحیه «شطالعرب» و ولایت خوزستان و بحرین. عامل پنجم، سفر شاه ایران به امریکا در نوامبر ۱۹۴۹ بود. آن سفر سبب شد که رویکرد شاه نسبت به اسراییل بیشتر تغییر کند. شاه در آن سفر با لابیگران اسراییلی در امریکا آشنا شد و بر نفوذ آنها در دستگاه سیاست خارجی واشنگتن وقوف پیدا کرد. شاه ایران دریافت که راه دریافت کمک از امریکا، از کوچه تعامل با اسراییل میگذرد.
در دولت پهلوی، روحیه باستانگرایی زنده بود. برگزاری جشن شاهانه ۲۵۰۰ ساله را میتوان نمادی از آن دانست. شاه استدلال میکرد که ایران در درازنای تاریخ مامن امنی برای بیپناهان بوده و با اقلیتها سلوک نیک داشته است. زمانی که فلسطین توسط پادشاه بابل، بختالنصر، تسخیر شد، یهودیان زیادی کشته و اسیر شدند. کوروش، بنیانگذار سلسله هخامنشی که بابل را تصرف کرد، یهودیان را از چنگ بختالنصر رهانید و آنان را با هدایای زیاد به سرزمینشان برگرداند. مقامهای اسراییلی از دولت پهلوی میخواستند که به رسم احترام به سنت حسنه کوروش، موجودیت اسراییل را به رسمیت بشناسد. شناسایی اسراییل، در نظر شاه ایران، امری خطیر تلقی نمیشد، بل امری معمولی بود که از سیاست خارجی یک دولت مستقل ناشی میشد.
۲-۱ واکنشها و فسخ شناسایی
اعلام شناسایی اسراییل از سوی دولت پهلوی، نارضایتیهایی را در داخل و خارج از ایران برانگیخت. کشورهای عربی آن اقدام را خیانت به آرمان فلسطینیها خواندند و از ایران روی برتافتند. نارضایتیها سبب شد تا دولت، شناسایی را فسخ کند. دو عامل در فسخ شناسایی موثر بود: برگشت آیتالله کاشانی از تبعید و آغاز اعتراضها به منظور «ملیسازی نفت» به رهبری دکتر محمد مصدق که روحیه ضد بریتانیایی داشت. فسخ شناسایی از سوی باقر کاظمی، وزیر خارجه دولت مصدق، در جولای ۱۹۵۱ اعلام شد. اعلام آن خبر، پژواک خوشی در جهان عرب آفرید و در واکنش به آن، کشورهای عربی اعلام کردند که از موضع ایران در برابر بریتانیا در زمینه ملیسازی نفت در مجمع عمومی سازمان ملل متحد حمایت میکنند.
۳-۱ «میثاق حاشیهای» و ازسرگیری روابط
تدوین میثاق حاشیهای که بر اصل همسویی با کشورهای غیرعرب در خاورمیانه بنا یافته بود، یکی از تلاشهای اسراییل برای شکستاندن حصار انزوا بود. ترکیه و ایران در محور آن میثاق قرار داشتند. اسراییل بنا داشت تا این دو کشور اسلامی غیرعرب را حول محور میثاق حاشیهای نگه دارد تا از خطر حمله کشورهای عرب مصون بماند. طراح آن طرح دوید بن گوریون، اولین نخستوزیر اسراییل، بود. آن طرح با استقبال ایالات متحده نیز مواجه شد. همچنان ایران، اسراییل و ترکیه به منظور همکاری اطلاعاتی در منطقه یک سازمان سهجانبه موسوم به «ترایدنت» را تاسیس کردند.
ایران و اسراییل از سوی ایالات متحده امریکا، خوب حمایت میشدند. تقویت همسویی میان دو کشور، برای امریکا از اهمیت فراوانی برخوردار بود؛ چون سدّی در برابر نفوذ شوروی و ملیگرایی رادیکال عرب در خاورمیانه به شمار میرفتند. ایران برای آنکه وفاداری خود به غرب را ثابت کند، در سال ۱۹۵۵ به پیمان بغداد که متشکل از کشورهای وفادار به غرب بود، پیوست و خشم شوروی و برخی ناسیونالیستهای عرب را برانگیخت.
پس از سرنگونی دولت محمد مصدق در آگست ۱۹۵۳، موضع ایران نسبت به اسراییل دگرگون شد. در پایان آن دهه و آغاز دهه ۱۹۶۰، رابطه ایران و اسراییل بار دیگر به گرمی گرایید. در ۱۲ دسامبر ۱۹۵۹، دولت ایران نمایندهای را به سفارت سویس در اسراییل معرفی کرد. سفارت سویس در اسراییل، حافظ منافع ایران در آن کشور خوانده میشد. دولت مصر به رهبری جمال عبدالناصر، در واکنش به آن خبر، رابطه دیپلماتیک با ایران را قطع کرد. عبدالناصر آرام ننشست و دست به دامن شیوخ الازهر شد تا به شاه نامه بنویسند و تاسف خود را نسبت به شناسایی اسراییل ابراز دارند. شیخ شلتوت، رییس الازهر، با ارسال نامهای به شاه، خواست جمال عبدالناصر را برآورده ساخت.
شاه ایران، ناخرسندی جهان عرب در زمینه شناسایی اسراییل را ناموجه میخواند. پیش از ایران، ترکیه چنین کرده بود؛ اما موضع جهان عرب در قبال آن کشور مبتنی بر سکوت بود. محمدرضا شاه شناسایی اسراییل را موافق منافع ملی کشورش میدانست و به ایستادهگی دولتهای عرب علیه این کشور باور محکم نداشت. شاه به دولتهای عرب مشکوک بود؛ مشکوک به اینکه وارد گفتوگو با اسراییل شوند و ایران در میدان تنها بماند. البته که چنین شد و رابطه اسراییل و جهان عرب پس از رویکارآمدن انور سادات در مصر، بهبود یافت.
۴-۱ زمینههای همکاری
میان ایران و اسراییل همکاری در برخی زمینهها وجود داشت. موساد، سازمان استخباراتی اسراییل، همکاری اطلاعاتی با سازمان ساواک در ایران داشت. کارمندان ساواک را متخصصان سازمان موساد آموزش میدادند. قراردادهای خرید و فروش اسلحه نیز میان طرفین امضا شده بود. همچنان، اسراییل از ایران نفت خام وارد میکرد؛ امری که مایه خشم اعراب بود. اینهمه، البته بهگونه مخفیانه انجام میشد؛ زیرا افشای آن، رابطه ایران با دنیای عرب را بیشتر آسیب میزد. ایران از قطعنامه ۲۴۲ شورای امنیت سازمان ملل متحد مبنی بر عقبنشینی اسراییل از مناطق اشغالی سال ۱۹۶۷ حمایت میکرد که ناخرسندی اسراییلیها را به دنبال داشت. با آن هم اسراییل، سعی مجدانه به خرج میداد تا رابطهاش با ایران را به رابطه روشن و شفاف ارتقا دهد که نمیتوانست موفق شود.
۲- جمهوری اسلامی و آغاز دشمنی با اسراییل
پس از آنکه نظام شاهی در ایران فروپاشید و جمهوری اسلامی به جای آن مستقر شد، سیر تحولات سیاسی در این کشور معکوس گردید. در تامین رابطه با دنیا تجدید نظر صورت گرفت و دوستان دیروز ایران، دشمنان امروز آن شدند. اسراییل و ایالات متحده که دوستان استراتژیک نظام شاهی به شمار میرفتند، به دشمنان جمهوری اسلامی تبدیل شدند؛ چون طبقهای گردانندهگی امور را در اختیار گرفت که دولت پهلوی را به سرسپردهگی به امریکا و اسراییل متهم میکرد: روحانیت. با برقراری جمهوری اسلامی، جان تازه در کالبد «اسلام سیاسی» دمیده شد و دیانت در متن سیاست راه یافت. روشن است که جمهوری اسلامی، با ماهیت سخت و انعطافناپذیری که دارد، نمیتوانست با اسراییل از در تعامل وارد شود. ماهیت جمهوری اسلامی با اعتقاد عمیق بر شاخه اسلام شیعی بنا یافته است و ماهیت اسراییل مبتنی بر صهیونیسم سیاسی است.
۱-۲ دهه ۱۹۸۰
در دهه ۱۹۸۰، رابطه ایران و اسراییل آنگونه که تصور میشود، خصمانه نبود. نگرانی تلآویو بیشتر از جانب عراق بود تا ایران. تهران، چندان نیرومند تلقی نمیشد تا اسراییل خطری از جانب آن احساس کند. در دهه ۸۰ که شاهد جنگ میان عراق و ایران بود، اسراییل جانب تهران را داشت و تلاش میکرد تا صدام تضعیف شود؛ چون اگر عراق قوی میماند، جبهه اعراب در برابر آن کشور پابرجا میماند. یا هم اسراییل میکوشید تا جنگ عراق و ایران به درازا کشد و اطراف جنگ که دشمنان اسراییل بودند، تضعیف شوند. با وجود این، اسراییل فکر میکرد که اگر قرار باشد یک طرف جنگ پیروز میدان شود، آن باید ایران باشد. اما ایالات متحده، خلاف اسراییل، از عراق در برابر ایران حمایت میکرد. اسراییل نهتنها خود تمایل داشت که از ایران حمایت کند، بل ایالات متحده را نیز به این امر تشویق میکرد. بزرگنمایاندن خطر شوروی و اینکه ایران ممکن است به دام شوروی بیفتد، در اقناع امریکا مبنی بر ارسال تسلیحات به ایران موثر افتاد که منجر به حادثه «ایران-کنترا» شد و اعتبار دولت رونالد ریگان را به باد داد. همچنان ادعا میشود که خریدهای تسلیحاتی ایران از اسراییل در سالهای ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۳ بیش از ۵۰۰ میلیون دالر بوده است. صدور نفت از ایران به اسراییل با تخفیف ۲۵ درصدی، ادعای دیگری است که حکایت از رابطه پنهان میان دو کشور میکند.
۲-۲ دهه ۱۹۹۰
در رویکرد اسراییل نسبت به ایران در دهه ۹۰، تغییر وارد شد. پایان جنگ سرد، حمله صدام بر کویت، اقدام جهانی به رهبری ایالات متحده علیه عراق و تضعیف این کشور و روشن شدن موضع ضد اسراییلی جمهوری اسلامی، عواملی بود که رویکرد اسراییل نسبت به ایران را دگرگون کرد. در عملیات خروج عراق از کویت، عراق تضعیف شد و خاطر اسراییل از ناحیه تهدید اعراب آرام گرفته بود. اکنون فشار تلآویو و لابیهای آن روی ایران متمرکز بود. اسحاق رابین، نخستوزیر اسراییل، در سپتامبر ۱۹۹۴ در کنفرانسی که با یهودیان امریکایی برگزار کرده بود، ایران را تهدیدی بزرگ برای صلح در خاورمیانه خواند: «ایران به دنبال دستیابی به سلاح هستهای ظرف ۷ تا ۱۵ سال آینده است.» این در حالی است که برنامه هستهای ایران هنوز افشا نشده بود.
مهمترین عاملی که رابطه میان اسراییل و ایران را شدیداً آسیب زد، کنفرانس صلح مادرید بود. آن کنفرانس با ابتکار دولت بوش، در اکتبر ۱۹۹۱ در شهر مادرید، پایتخت اسپانیا، برگزار شد. نمایندهگان کشورهای لبنان، سوریه و اردن با نمایندهگان اسراییل وارد گفتوگو شدند. نکته مهم، غیبت ایران بود که از آن دعوت نشده بود. این در حالی است که از بقیه کشورهای اسلامی دعوت شده بود. جمهوری اسلامی در واکنش به آن، به حمایت از گروههای مخالف صلح با اسراییل کمر بست: حماس، جهاد اسلامی و حزبالله لبنان. از آن زمان به بعد، اسراییل، ایران را متهم به حمایت از «تروریسم» و تخریب پروسه صلح در خاورمیانه میکند و ایران هم به حمایتش از گروههای نامبرده ادامه داده است.
موضع اسراییل و امریکا در قبال ایران پس از دهه ۹۰ چندان قرین و عجین است که نمیتوان بهگونه جداگانه و مستقل از هم بررسی کرد. برای نمونه، اتخاذ سیاست «مهار دوجانبه» از سوی دولت کلینتون در امریکا، ناشی از اصرار لابیگران اسراییل بود. مارتین ایندایک، یکی از آن لابیگران بود که طرح مهار دوجانبه را درافکند و دولت کلینتون را واداشت تا آن را به اجرا درآورد. وی در دو نوبت بهحیث سفیر امریکا در اسراییل ایفای وظیفه کرده است. طرح مهار دوجانبه، امریکا را وادار میکرد تا ایران و عراق را همزمان مهار کند. این در حالی است که مهار یکی از این دو کشور برای امریکا هزینه کمتر داشت و به سودش تمام میشد؛ اما لابیگران تلآویو با درشتنمایاندن خطر ایران و یکسان جلوه دادن منافع اسراییل و امریکا، این کشور را به عملیاتیسازی طرح مهار دوجانبه راضی کردند. آن طرح مخالفان زیادی در امریکا داشت و ایده «دیوانهوار» خوانده میشد؛ چون مهار دو کشوری که از یکدیگر بیزار بودند، برای امریکا سودی نداشت. براساس آن طرح، از جمهوری اسلامی بهعنوان دولتی سرکش، افراطگرا و واپسگرا یاد میشد. مهمترین ابزار کاربست آن طرح، تحریم اقتصادی بود که از سوی حامیان آن توصیه میشد. همچنان تلاشهایی از سوی امریکا صورت گرفت تا تحریمها علیه ایران را بینالمللی کند که در آن برهه با استقبال متحدانش مواجه نشد.
۳-۲ هزاره جدید
پس از شروع هزاره جدید و وقوع حادثه ۱۱ سپتامبر، رابطه میان تهران و تلآویو بیشتر از پیش پرتنش شد. حادثه ۱۱ سپتامبر، موضع اسراییل و امریکا را در زمینه مبارزه با تروریسم بیشتر نزدیک ساخت. یکی از گروههای وفادار به اسراییل در امریکا، «نومحافظهکاران» است؛ طبقهای که در دولت بوش پسر، دست باز پیدا کرد. یکی از تدوینکنندهگان استراتژی نومحافظهکاران، مایکل لدین نام دارد. وی مخالف سرسخت عراق، ایران و سوریه بود. لدین، از کسانی بود که در نوامبر ۲۰۰۲ ابراز کرد که بهتر است ابتدا ایران آزاد گردد و سپس به عراق پرداخته شود. لدین و سایر نومحافظهکاران، برقراری دموکراسی در ایران را مستلزم تغییر حکومت در این کشور میدانستند؛ سیاستی که هنوز ادامه دارد.
تلاش نیروهای وفادار به اسراییل، معطوف به فاصله افکندن میان ایران و امریکا بوده است. در این برهه، به رغم آنکه گامهایی برای بهبود روابط از سوی ایران برداشته شد، ولی امریکا چندان تمایل نشان نداد. برای نمونه، ایران حمله ۱۱ سپتامبر را محکوم و از سرکوب القاعده حمایت کرد و در سرکوب طالبان و ایجاد نظم سیاسی جدید در افغانستان در کنار امریکا نقش ایفا کرد که از سوی واشنگتن جدی گرفته نشد. نهتنها چنین نشد، بلکه بوش در سخنرانیاش در جنوری ۲۰۰۲، ایران را در کنار عراق و کوریای شمالی «محور شرارت» نامید که آن هم با اصرار لابیگران اسراییل صورت گرفت.
افشای برنامه هستهای ایران، به نگرانی اسراییل بیشتر از پیش افزود. این امر، سبب شد که اقدامات سختگیرانهتری علیه ایران روی دست گرفته شود: بینالمللی شدن تحریمها. اولویت اسراییل برای پایان دادن به غایله هستهای شدن ایران، کاربست زور است، ولی امریکا بهویژه دموکراتها، گفتوگو را ترجیح میدهد. مقامهای اسراییلی، جمهوری اسلامی را به یهودیستیزی متهم میکنند و مسلح شدن ایران به سلاح هستهای را تکرار «هولوکاست» دیگر میخوانند. چیزی که بر نگرانی تلآویو و متحدانش افزود، اظهارات تند محمود احمدینژاد، رییس جمهور پیشین ایران بود که هولوکاست را «افسانه» خواند و نابودی اسراییل از نقشه جغرافیا را قطعی انگاشت. اسراییل استدلال میکند بازیگری که هدفش نابودی بازیگر دیگری باشد، اگر مسلح به سلاح هستهای شود، قطعا خطرناک است. اسراییلیها از ایدیولوژیک بودن ماهیت جمهوری اسلامی هراس دارند و فکر میکنند که این نظام، ایدیولوژی را بر بقایش ترجیح میدهد؛ یعنی آنگاه که ماهیت ایدیولوژیکیاش اقتضا کند، دست به حمله هستهای علیه اسراییل خواهد زد.
جنگ ۳۳ روزه جنوب لبنان، آتش دشمنی میان اسراییل و ایران را از نو شعلهور ساخت. اسراییل به جنوب لبنان برای نابودی گروه حزبالله هجوم نظامی کرد که ۳۳ روز به طول انجامید. در آن جنگ، حزبالله از سوی دولت ایران حمایت میشد و اسراییل از سوی امریکا. آنگونه که تصور میشد، اسراییل نتوانست در نابودی حزبالله توفیق حاصل کند.
امضای برجام با ایران در جولای ۲۰۱۵، برای اسراییل زنگ خطر تلقی میشد. این کشور و لابیگران آن در امریکا کوشیدند که دولت باراک اوباما را از امضای برجام دور نگه دارند، ولی موفق نشدند. رویکارآمدن دونالد ترمپ در امریکا، برای اسراییل قوت قلب بود؛ چون وی جمهوریخواه بود و نومحافظهکاران که وفادار به اسراییل بودند، در دولت او حضور و نفوذ داشتند. لذا اسراییل موفق شد که ترمپ را برای لغو یکجانبه برجام اقناع کند. البته تیپ شخصیتی ترمپ و اصرار مقامهای ریاض و ابوظبی نیز در این زمینه عاری از تاثیر نبود.
اسراییل برای آنکه بتواند رقیبش را بیشتر به انزوا کشاند، سیاست عادیسازی رابطه با کشورهای عرب را در پیش گرفته است که روشنترین نمونه آن، امضای پیمان ابراهیم در آگست ۲۰۲۰ از سوی امارات و بحرین با اسراییل است. البته این سیاست از سوی ایالات متحده امریکا قویاً حمایت میشود. کشورهای عرب سنی به پیمانه اسراییل از نفوذ ایران در خاورمیانه ناراضیاند، نه اینکه لزوماً خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی باشند. حمایت جمهوری اسلامی از حزبالله، دخالت در برخی کشورهای عربی، مخالفت با حاکم شدن اسلام شیعی و مساله برنامه هستهای و موشکی موارد مشترکی است که خشم اسراییل و اعراب را به یک پیمانه نسبت به ایران برمیانگیزاند. تلآویو میخواهد از شکاف میان شیعه و سنی سود جسته و از کشورهای عرب بهحیث نیروی موازنهساز علیه ایران استفاده کند. اسراییلیها تازه تلاش برای عادیسازی رابطه با عربستان را بهگونه جدی روی دست گرفتهاند که به نظر نمیرسد در کوتاهمدت نتیجه ملموس حاصل کنند. این در حالی است که تلآویو شور و شوق بیشتر نشان میدهد، اما ریاض پا پس میکشد.
دولت جو بایدن برای نزدیکی با ایران، چند باری اشتیاق نشان داد، ولی واکنش جدی اسراییل را به دنبال داشت. گامهای مهمی برای احیای برجام برداشته شد، ولی با مخالفت صریح جمهوریخواهان و نیروهای وفادار به اسراییل در امریکا، مواجه شد. توافق تازهای که در زمینه آزادسازی زندانیها میان ایران و امریکا امضا شده، نیز خشم اسراییل را برانگیخته است: «اینها ترتیباتی بوده که زیرساختهای هستهای ایران را از بین نبرده و برنامه هستهای ایران را نیز متوقف نمیکند و فقط بودجهای را در اختیار تهران قرار میدهد که در خدمت تروریسم خواهد بود.»
اسراییل برای تضعیف ایران، تلاش کرده است تا امریکا و کشورهای عرب سنیمذهب را از نزدیک شدن به تهران دور نگه دارد. تلاش تهران برای تضعیف اسراییل، معطوف به حمایت از دولت سوریه و گروههای مخالف صلح با اسراییل از جمله حماس، جهاد اسلامی و حزبالله بوده است. دورنمای رابطه میان تهران و تلآویو، تا ایندم شدیداً تیره به نظر میخورد.
<br/>تشکر از همراهی شما با ما♥️
#ایرانی_قوی