ستاره ها کنج لبخندت مینشستند، در چشمانت اقیانوسی عمیق دیده میشد، رنگ مو هایت مثل شب بود ،حالت موهایت مثل موج دریا بود ، گونه هایت رنگ رز و لب هایت به سرخی خون بود ،پوستت مانند برف بود سخنانت مثل ابر نرم بود ،دست هایت به لطیفی پارچه بود، اون کودک ده ساله با لباس گل گلی کجا رفت یهو ...
این دختر ۱۸ ساله کیست رو به روی آینه، چرا لبخندش خشک است ،چرا موهایش گوریده است چرا چشمانش پر از خشمه ،چرا لبش مانند کویر است چرا رز گونه هایش پژمرده است چرا دستانش به زبری سنگه چرا لباس هایش همه مشکی است ؟ آن دختر ده ساله کجاست در کدام ده مرده است؟ این قاتل رو به روی من کیست چرا هرگاه رو به رو ی آینه او را میبینم ؟
پاسخ سوال ها در گوشه کنار در قلب شماست عزیزان ...