چرا این کتاب را خریدم؟ اول این که نویسنده را میشناختم و کتاب قبلی او را خوانده بودم. دوم این که پایین عنوان آن، با فونت کوچکتری نوشته شده بود: 'کتابی دربارهی امید'
من به امید نیاز داشتم. من به امید نیاز دارم. این روزها اکثر کسانی که میبینم به امید نیاز دارند. دلم میخواست کتابی را بخوانم که نویسنده مثل بقیهی کتابهایی که دربارهی امیدواری بودند داستان تعریف کند و به من بگوید امید داشته باش. شاید بگویید سادهلوحانه به نظر میآید ولی گاهی از شدت ناراحتی دلم میخواهد سادهلوح شوم... . و اما میتوانید حدس بزنید بعد از شروع کتاب چه شد؟ بله، حقیقت تلخی محکم به صورتم خورد! کتاب واقعا دربارهی خود امید بود، نه تلاشی برای امید دادن به خواننده! از آنجا که آمادگی نداشتم با چنین کتابی رو به رو شوم و دیدم اوضاع واقعا خیلی خراب است (!)، خواندن آن را به بعد موکول کردم. این ماه چالش کتابخوانی طاقچه به من فرصتی داد تا بالاخره به سراغ خواندن این کتاب بروم.
همانطور که اشاره کردم، در این کتاب خبری از حرفهای انگیزشی و رنگارنگ نیست؛ به جایش به چیستی امید، شکلگیری آن و مسائل مرتبط دیگر پرداخته شدهاست. مارک منسن کوشیدهاست جوابی برای این سوال بیابد که چرا در جوامع امروز، با وجود تمام امکانات و رفاه بیشتر، باز هم مردم درگیر ناامیدی و اضطراب هستند. او سوالاتی میپرسد و شما را با خودتان، ترسهایتان و امیدهایتان رو به رو میکند. در این راه از تحیقات روانشناختی و نظر فلاسفهی بزرگ هم کمک گرفتهاست.
به نظرتان بدون امید میتوان زندگی کرد؟ چه امیدی خوب و چه امیدی مضر است؟ چگونه میتوان از امید به درستی استفاده کرد؟ دو برش از متن را با هم بخوانیم:
"خیلی از ما برای عبور از گذرگاههای سخت زندگی، دست به دامن امید میشویم؛ اما واقعیت آن است که امید به تنهایی میتواند به دلیلی برای تنهایی و افسردگی ما تبدیل شود. امید داشتن برای یک زندگی شادتر، بلیط یک بازی سراسر باخت است. هر قدر در زندگی با مشکلات کمتری رو به رو شویم، نسبت به موضوعات کوچکتر، رنجیده خاطرتر خواهیم شد. بنابراین اگر زندگیِ راحت و بیغم را ارزش قرار دهیم، باید سخت شدن زندگی را هم قبول کنیم. ارزش واقعی زندگی چیزی است که روی فضیلتهای انسانی تمرکز کند و با قبول سختیهای زندگی، انسان را برای مواجهه با سختیها آماده کند."
منسن معتقد است که برای ایجاد و حفظ امید، ما به سه چیز نیاز داریم:
•احساس کنترل (احساس کنیم سرنوشتمان را در
(دست داریم
•اعتقاد به ارزش چیزی (چیزی چنان ارزشمند بیابیم که برای رسیدن به آن تلاش کنیم)
•جامعه (خود را عضوی از گروهی بدانیم که برای رسیدن به ارزشها تلاش میکنند)
هر یک از این سه مقوله به یکدیگر مرتبط هستند و نبود یکی از آنها، به معنی نبود بقیه و از دست دادن امید است. در سه فصل از کتاب به توضیح این سه مورد پرداخته شده است. منسن گریزهایی به دین، سیاست و حتی هوش مصنوعی نیز زدهاست.
این نوشته را با نقلقول مورد علاقهام به پایان میرسانم:
"امید، مانند چاقوی یک جراح، میتواند زندگی یک نفر را نجات دهد و امید، میتواند حیات یک نفر را از او بگیرد. امید میتواند ما را بالا ببرد و یا نابودمان کند. درست همانطور که اعتماد به نفس، اشکال سالم و فاسد دارد و عشق، اشکال سالم و فاسدی دارد، امید نیز اشکال سالم و فاسدی دارد."