دیروز تو تاکسی نشسته بودم، بارون روی شیشهی پنجره مث شبنم نشسته بود گلکسی بادز(galaxy buds) روی گوشام بود و آهنگ "همزاد" داشت پخش میشد:
عشق لالایی بارون تو شباست
نمنم بارون پشت شیشه هاست
واقعا لذت بخش بود صدای "گوگوش" خیلی شفاف و شیشه ای به گوشم میرسید و از اونطرف هم بارونی که روی شیشه مینِشَست و حس من رو دوچَندان میکرد.
چیزی که برام خیلی جالب بود این بود که صداهای توی تاکسی رو اصلا نمیشنیدم و خب این خاصیت هدفونم بود.
تو همین حال و هوا بودم که برای کهکشانیم یه اعلان از سمت پیج سامسونگ اومد که دارن پویشی رو با نام #روایتگرباش به راه میندازن خوشحال شدم؛ همون لحظه دست به کیبورد شدم و شروع کردم به روایت کردن سونامی احساسی که توی تاکسی برای من اتفاق افتاد...
خب اول داستان رو که بالا خوندین برم برای ادامه روایتگریم:)
گفتم که این خاصیت گلکسی بادز (galaxy buds) بود که اون حس رو به من با کیفیت HD منتقل کرد،اما کار همینجا تموم نشد!
دیدم شبنم قشنگی روی شیشه ماشین نشسته و پشت شیشه منظره یه پارک پر از درخت های با برگ زرد و طلایی هست، سریع دکمه هُوم رو دوبار فشار دادم و از فرصت استفاده کردم و یه عکس فوق العاده زیبا گرفتم.
فوکس لنز رو گذاشته بودم روی شبنم روی شیشه و درخت ها هم در پس زمینه میافتادن...
با اینکه دوربین کهکشانیم 16مگاپیکسل بود اما حس یه دوربین حرفهای عکاسی رو بهم منتقل کرد، همون روز اون عکس رو با آهنگ "همزاد" ادیت کردم و یه ویدئو یکدقیقه ای پست کردم تو صفحه شخصیم.
مرسی از این تجربه احساسی زیبا و خلق یک اثر ویدئویی کهکشانی من!
پن: شاید روایت من چیزی مربوط به این روزهای زندگیمون با کرونا نباشه، اما! احساسات خوب و عشق همیشه و همیشه و همیشه تازگی دارن...