ویرگول
ورودثبت نام
امیر علی کرمشاهی
امیر علی کرمشاهی
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

داستان قدرت اراده

روزی روزگاری پسری بود که درسش خیلی ضعیف بود همیشه نمرات پایین را در مدرسه می‌گرفت،پدر و مادرش و عوامل مدرسه هم از او ناراضی بودند،روزی پسر در اتاق بود که یهو یه موجود فضایی ظاهر شد،پسر خیلی ترسیده بود،موجود فضایی گفت:((سلام.من از فضا آمدم و می خواهم به تو کمک کنم در درس ها.پسر خیلی خوشحال شد و با شادی قبول کرد،پسر با کمک موجود فضایی درسش خیلی خوب شد،پدر و مادرش و عوامل مدرسه تعجب کردند،ولی پسر راضش را نمی‌گفت،این روند ۲ سال ادامه داشت،تا یه روز موجود فضایی گفت من دیگر نمی‌توانم به تو کمک کنم و باید بروم،پسر ناراحت شد و گفت من بعد تو چکار کنم؟موجود فضایی گفت ، خودت باید درس بخوانی ، پسرساکت ماند و موجود فضایی رفت.ولی پسر تصمیم گرفت درسش را به خوبی بخواند او زرنگ شد،البته بدون کمک موجود فضایی،او بعد چندین سال شد یه دکتر،یک روز در مطب بود،که یهو‌ موجود فضایی آمد،و گفت میخواهی کمکت کنم دکتر پولدار و مشهوری شوی؟ولی پسر گفت،نه.نمیخواهم کمکم کنی و بهتر است از اینجا بروی،موجود فضایی عصبانی شد و برای همیشه غیب شد.پسر هم تا ابد با آرامش و شادی زندگی کرد.


موجود فضاییدرس خواندنکمک کردنرو پای خود ایستادن
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید