از ترس، خشم،
نفاق و اتحاد،
همدلی و شجاعت،
از این همه پارادوکس، تناقض و تضاد بگویید.
بگویید تا جان در بدن دارید.
ریشه دهید حقیقت را، تا روحی در آخرین نفسهای وجودتان مانده. سربازِ درماندهٔ میانههای جنگ را بخاطر آورید؛ دختر بی خبرِ پر از اشتیاق را متصور شوید. پسری با صدایی مسحورکننده را که تازه پر و بال گرفته و صدایش را از او می گیرند، مجسم کنید.
مجسم کنید؛ مادران را، خواهران را و پدران را،
مجسم کنید و شرم را دوباره برای خود معنا کنید.
شجاعت را به چشمانتان و قلبهایتان را هدیه دهید. هدیه دهید تا بَرده نشدید!، تا دیر نشده،
تا روحتان خورده نشده، اگر بخواهم دقیقتر بگویم، تا روحتان را از شما نگرفتهاند!
اگر حقیقت را دقیق و شفاف میخواهید؛
به خودتان مراجعه کنید. لازم به منبعی نیست.
به عذاب وجدان مراجعه کنید!
. .
مخاطبام هر کسیست که میخواند، میفهمد و میداند!.
•حوالی آذر۱۴۰۱