پسر لینوکسی
پسر لینوکسی
خواندن ۴ دقیقه·۲ سال پیش

به عنوان یک غیر انگلیسی زبان سعی کردم مقاله‌ای به انگلیسی بنویسیم – اینجاست آنچه آموختم


چین بزرگ شدم و هنوز در حال توسعه مهارت‌های انگلیسیم هستم، بدین سبب زمانی که اولین پیش‌نویس مقاله‌ام را به سرپرست Ph.D خویش فرستادم نگران بودم. یک هفته بعد، او تمام تغییرات را فرستاد. در ابتدا، از اینکه نوشته‌ام به ویرایش‌های زیاد نیاز دارد دلزده بودم. اما وقتی که با دقت بیشتر نگاه کردم، یافتم که نگرانی رفته است. او تعدادی از جملات مرا کامنت کرده بود و متذکر شده بود که بایستی از عبارت‌ها پیچیده و طولانی که هیچ نیازی بدان‌ها نیست دوری کنم. این پیشنهاد، یاد‌ آورنده‌ای برای چیزهایی شد که در حین مطالعه آزمون‌های حرفه‌ای زبان انگلیسی یاد گرفته بودم. استفاده از گرامرهای پیچیده و واژگان غنی، همیشه سبب گرفتن نمره‌های بالاتری در این آزمون‌ها می‌شد، پس چطور این رهیافت را به کار ببندم. روشن است که باید درس‌های بیشتری بیاموزم.

از ۱۴ سالگی یادگیری انگلیسی را شروع کردم. در آن زمان نیاز بود تا یک امتحان رایتینگ انگلیسی برای پذیرش در یکی از مدارس چین بگذرانم، بنابراین معلم من، ما را با گرامر و واژگان تمرین داد. سال‌های بعد، برای ورود به دانشگاه و فارغ‌التحصیلی نیاز بود چند آزمون انگلیسی را بگذرانم. تمرکز اصلی این آزمون‌ها روی رایتینگ نبود، بلکه بیشتر شامل سولات چند گزینه‌ای بود که مهارت فهم ریدینگ، واژگان و گرامر را می‌سنجید.

اولین بار که به نوشتن به زبان انگلیسی برخوردم در طول دوره کارشناسی ارشدم در چین بود که می‌خواستم مقاله‌ای به یک ژورنال بین‌المللی بفرستم. برای نوشتن اولین پیش‌نویسم به انگلیسی زیاد اعتماد به نفس نداشتم، پس آن را به چینی نوشتم و از یک ابزار ترجمه آنلاین استفاده کردم. مقاله پذیرفته شد و به من این حس داد که استراتژی من کار کرده است. اما وقتی مقالات بیشتری به زبان انگلیسی می‌خواندم و آن‌ها را با نوشته خود مقایسه کردم، یافتم که رهیافت من ایده خوبی نبوده است. این ابزار آنلاین جملات را به صورت کلمه به کلمه ترجمه کرده بود، جملاتی ساخته بود که از لحاظ فنی درست بودند، اما طبیعی نبودند، چون جملاتی که به چینی نوشته شده بودند از لحاظ حسی با جملات انگلیسی متفاوت بود.

به زودی دریافتم که اگر می‌خواهم به نشر مقاله‌هایم ادامه دهم، باید مستقیما به انگلیسی بنویسم و زمانی که برای پی.اچ.دی به بریتانیا رفتم تمام درها به رویم بسته شد و چاره‌ها از من بریده گشت. باید مقالات را به زبان انگلیسی منتشر می‌کردم و همین طور مجبور بودم که پروپوزال‌ها به انگلیسی آماده کنم و به انگلیسی ایمیل بنویسم. (لازم بود به انگلیسی صحبت کنم، که خودش یک بدبختی دیگری بود، اما داستانش متفاوت بود.)

در آغاز، تمام روز پای کامپیوتر می‌نشستم و با نوشتن فقط ۲۰۰ کلمه، روز را به سر می بردم. نمی‌دانستم چیزی که نوشتم خوب است یا نه. هر وقت که یک جمله می‌نوشتم، تصور می کردم، عده‌ای بدان می‌خندند.

هر وقت جمله‌ای می‌نوشتم، تصور می‌کنم، عده‌ای بدان می‌خندند.یانگ تانگ – دانشگاه بریستول

یک روز، پس از آنکه احساس کردم به اندازه کافی نوشته‌ام و تمرین نوشتن را به سر برده‌ام، تصمیم گرفتم با سرعت‌ترین حالتی که امکانش است مقاله‌ام را بنویسم و در این زمان بود که اتفاقات مرموزی روی داد: جملات به سرعت از ذهن من بر صفحه کلید و از آن بر مانیتور نقش می‌بست و در چند ساعت بعد، یک پیش‌نویس خشن از مقاله‌ام تحویل گرفتم. به عقب برگشتم و مقاله را ویرایش کردم، اما این ویرایش‌ها جز تسکین جزئی چیزی نبودند و دیری نپایید که دانستم تمام ویرایش‌های من تنها سبب کمی بهتر شدن مقاله‌ام می‌شود.

فیدبک سرپرستم در رابطه با پیش‌نویس نقطه عطف دیگری در زندگی انگلیسی من بود. بدون کامنت‌های او، ذهن من قادر به تجسم آن نبود که جملات پیچیده و کلمات بغرنج ممکن است خوانندگان مرا گیج کند. اما مرا یاری داد تا اهمیت گفتن یک داستان به واضح‌ترین شکل ممکن با پایین آوردن سطح انتزاع جزئیات آن دریابم.

اکنون قبل از آن که دست به قلم ببرم، به جملات ساده‌ می‌اندیشم، می‌کوشم سرعت نوشتن اولین پیش‌نویس خویش را بکاهم، و صداهای کمال‌گرای درون ذهنم را آرام کنم. سپس بازگردم و نگاهی دقیق‌تر برای یافتن جمله‌ای که آن را هوشمندانه‌تر کنم و جزئیات نالازم آن را قیچی کنم می‌اندازم. با خیالی راحت‌تر به دنیای نگارش پا می‌نهم: حتی اگر یک پیش‌نویسم با کامنت‌های فراوان از سرپرستم همراه شود که بیان کنند تغییرات فراوان لازم است، این‌ کامنت‌های آن اندیشمند، فرصتی به من جهت کشف مشکلات می‌دهد که هرگز بدان‌ها فکر نمی‌کردم. در پایان، یافتم که سرپرست من برای زنده نگه داشتن اعتماد به نفسم، تنها چند مورد از اشتباهات فراوان مرا بیان کرده است.

این نا‌امیدانه است که احتمالا هرگز به خوبی سرپرستم قادر به نگارش‌های زیبا نخواهم بود. اما مسکن من در این مسیر، این گمان است که بسیاری از غیر انگلیسی‌زبان‌ها با این مشکل مواجه هستند. این مسئله مانند حل کردن یک مسئله ریاضی به صورت سر راست نیست، این یک مسئله هنری است و سال‌ها تمرین نیاز دارد. امیدوارم ماجراجویی‌های جدیدم بتواند یارای دیگران در توسعه استراتژی‌هایی باشد که به کار آن‌ها بیاید.

زبان انگلیسی
بیزینس را شروع کن حتی با فروش یک تکه سنگ
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید