علی زارعی
علی زارعی
خواندن ۳ دقیقه·۳ ماه پیش

بیبدن/ چه افتضاحی!

بیبدن
ساخته ی مرتضی علیزاده
<<چرا ساخته شدی؟>>
این طور که مطرح میشود، داستان فیلم بیبدن روایتی از یک پرونده قضایی واقعی میباشد.ظاهرا این فیلم اولین تجربه ی ساخت فیلم بلند مرتضی علیزاده است.
به طور کلی فیلم اتفاقات پیرامون یک قتل را دنبال میکند که مدت زمان رسیدگی به پرونده آن برای مدتی زیاد طول میکشد.
داستان فیلم، بدون عمق، سردرگم، حوصله سربر و به شدت یکنواخت است. هیچ نکته ی قابل تاملی در آن وجود ندارد و کاملا سطحی طرح ریزی شده است.
فیلم به صورت مستقیم و علنی سفارشی نیست اما لایه هایی از یک فیلم سفارشی به وضوح در آن مشخص است. من برای این پدیده عنوان<< سفارشی معکوس>> را انتخاب میکنم.( این یکی را باید خودتان فیلم را ببینید تا متوجهش شوید.)
سکانس اوپنینگ فیلم چیز خاصی ندارد و فیلم در ادامه با اجرای یک حکم اعدام دنبال میشود. که تقریبا هیچ ارتباطی به فیلم ندارد و یک صحنه زائد است. تقریبا هشتاد درصد فیلم در نمای مدیوم شات فیلمبرداری شده که پر از ایراد قاب بندی است و تصاویر مقدار زیادی بخش های اضافی دارند.
چندین سوژه برای گرفتن نماهای جذاب در ساختمان بیرونی زندان وجود داشت اما آنها هم به پای فیلمبرداری های ضعیف سوختند.
ایفای نقش بازیگران بسیار بد بود و این در حالی بود که کارگردان یک دو جین ستاره در تیم بازیگری اش داشت.(پژمان جمشیدی، سروش صحت، گلاره عباسی، الناز شاکردوست)
بهترین بازی فیلم که شاید یکی از معدود نکات مثبت فیلم هم به شمار میرفت، بازی نوید پورفرج در نقش بازپرس پرونده بود که علیرغم همه ی بدی ها کمی فیلم را قابل تحمل تر میکرد.
در بحث طراحی شخصیت هم فیلم از بقیه ی نکات منفی اش عقب نمیماند و با قوت به مسیر نابودی اش ادامه میدهد.
شخصیت اصلی فیلم(مادر مقتول) با بازی الناز شاکردوست، هیچ ویژگی ای که مربوط به یک شخصیت اول معمول است را نداشت.
پدر مقتول(با بازی سروش صحت) انگار از خودش هیچ شخصیتی ندارد. انسانی ساده لوح و مطیع که فقط تایید میکند.
شخصیت های دیگر مثل پدر و مادر قاتل اصلا حتی قابل توضیح هم نیستند. تنها نکته ای راجع به نقش پدر قاتل(پژمان جمشیدی) وجود دارد این است که با انسانی خود رای، سو استفاده گر و کمی عصبی است.
شخصیت های فرعی فیلم مثل دوست مقتول و قاتل هم هیچ چیز خاصی نداشتند.
اما در اواخر فیلم دوست مقتول در شب عروسی اش خبری شوکه کننده به مادر مقتول میدهد که میشود در نوع خودش آنرا پیچش که نه اما نیمچه پیچشی توصیف کرد.
بهترین طراحی شخصیت باز هم به بازپرس(نوید پورفرج) اختصاص دارد. اولین شخصیت فیلم است که کمی دچار تغییرات میشود و به طور کلی تنها عنصر فیلم بود که به خوبی در نقش خود جا افتاده بود.
یکی دیگر از تکه های این کوه مشکلات جذب مخاطب از راه احساسات بود که کمی زننده و غیر حرفه ای است.
این فیلم چیزی نزدیک به دو ساعت وقت با ارزش را تلف میکند و جنبه ی شعاری-احساسی خود را با کوچکترین مهارتی نمایش میدهد.
یکی از ایرادات دیگری که به اثر وارد است، روانشناسی رنگ بسیار ضعیف است.(روانشناسی رنگ در بعضی آثار اهمیت چندان زیادی ندارد اما اشاره به آن خالی از لطف نیست.)
در سکانسی بازپرس را میبینم که با لباس سبز ظاهر میشود.
در روانشناسی، رنگ سبز حس امید، زندگی و شادابی را منتقل میکند. و دقیقا ما در هیچ جای فیلم اثری از هیچکدامِ این احساسات را مشاهده نمیکنیم. مخصوصا اگر آن لباس تن بازپرس باشد که قاعدتا نقشی امید دهنده و شاداب را بازتاب نمیدهد.
در جایی دیگر، مادر مقتول با مانتویی طوسی(خاکستری) منتظر دیدار فردی است ، که در آخر، کار به دعوا و کتک کاری میرسد.
اینجا یک حرکت خشونت آمیز را مشاهده میکنیم در حالیکه رنگ لباس شخصیت طوسی است. طوسی در واقع احساس آرامش و اطمینان را منتقل میکند نه دعوا. در واقع اینجا با یک پارادوکس روبرو میشویم.
فیلم نهایتا با موزیکی از محسن چاووشی به پایان میرسد که یکی دیگر از معدود ویژگی های مثبت فیلم بود.
در کل همه چیز در پایین ترین سطح خود قرار داشت که باید به حال سینمای این روز ها تاسف خورد.


سروش صحتفیلمسینماایرانی
علاقمند به سینما و بازی های رایانه ای و نقد آنها🎥🎮
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید