فاطمه شاهین فر
فاطمه شاهین فر
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

هزار توی شطرنج2


وقتی بیرون رسیدیم همه با دیدن صحنه ای هیرت انگیز فهمیدم صدا و حرارتهای پی در پی کارگاه قالیبافی که توسط خواهر م روشنک که تمام زنهای روستا در ان کارگاه کار می کردند با شعله های زیبا و رنگارنگ مزین شده بودو زبانه می کشید. ولی حیف که این همه زیبایی از قالی های زیبای شهر بلند میشد ولی اگر در این حالت نبود درخشش آرامش بخشی داشت واطراف ان هم زنانی که در کارگاه روشنک کار می کردند نیز جمع شده بودند و با شیون و فریاد مارا برای اینده مبهم برای روستا همراهی می کردند. زنان شاغل در کارگاه به شدت از روشنک حساب می بردند و کسی به خود جرات نمی داد در گره ها و تار و پود قالی بافته شده با اهنگ و نوای گروهی بی نظمی و خطایی داشته باشد و به جرات باید بگم همین جدیت و مدیریت خواهرم باعث شده بود روحیه کار گروهی و سماجت در همه کارگران کارگاه بوجود بیاد و قالیهای دست بافته شده انها از مسیرهای زمینی، دریایی و هوایی با احساس سلام و پیام محبت امیز مردم روستای مارا به اقسا نقاط دنیا برسانند و ضمن ایجاد اشتغال درامد خوبی نصیب انها می شد و تنها ارتباط عاطفی و دوستی بین انها و خواهرم با شعله های اتش یکی یکی پاره می شد.







متاسفانه با گذشت زمان بر شدت باد افزوده شد و اتش به کارگاه مجاور که کارگاه سفالگری بود و عمده مردان ده که تعدادی نیز از شهر می امدند توسط و برادرم رحیم اداره می شد رسید. تمام سفال ها یی که با رنگ و به دست علاقه مندان ساخته شده بود و با لوآب های رنگی و سفید تزیین شده بود را در بر می گرفت و حال برادرم که بیشتر از روشنک در کارگاه کار کرده وبا کارگر ها گرم گرفته بود بد تر از همه بود




بعد باران شدت گرفت و خوشبختانه هیچ آدمی صدمه ندید من در آن زمان کودکی بودم برای همین خیلی از ماجرا سر در نمی آوردم وقتی پدرم برگشتم پرسیدم چرا قالی ها و سفال ها ی مان آتش گرفت پدرم جواب داد عده‌ای از آدمهای سرور چشم دیدن موفقیت به زبان خودشان روستایی های فلک زده را ندارند


شطرنجسفالقالی بافیاینده
داستان هایی در مورد مدیریت با شطرنج و داستان های مختلف
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید