بابا لنگدراز عزیزم ؛ سلام
حال من خوب است
نمیدانم فردا در کدام هوا بهسر خواهم برد
آخرین ساعات است تا وارد مراحل مقدماتی #جنگ شدن . بابا لنگدراز عزیزم نگران نشوید چون من عضو گروه های حملات نظامی نیستم .
با تابو های حاکم بر این نوانخانه جنگ خواهم داشت . بابا جان ؛ من روزهای آسانی را خواهم گذراند پس برایم دعا کنید .
آرامش قبل از طوفان خوب در چشمانم جولان میدهد
بابا خوب است که تو هستی تا برایت بنویسم وگرنه من این حرف ها را به که میگفتم ؟!
به سالی مک براید یا جولیا ؟
به خانم لیپت ؟
یا جیمی ؟
بابا لنگدراز من فقط تو و خودم را دارم .
(البته اگر مسائل اعتقادی را فاکتور بگیریم)
بابای عزیزم من همان دختری هستم که پس از شیدایی و جنون به غمبادِ آشکارا رسید و حالا این چرخه دایرهوار ادامه پیدا خواهد کرد
میشود ادامه نداشته باشد ؟
میشود من اولین کسی باشم که داستان را تغییر میدهد ؟
بابا لنگدراز میشود بهت بگویم که دلم میخواهد تنهایی بروم پیش حضرت شمس یا برم به نزد حضرت ابوالاحرار
بابا من این را نگفتم که کمکهزینهی سفر را برایم بفرستی خواستم بهت بگویم که انگار نگین گمشدهی قلبم در خاک آن خطه افتاده است .
بابا ؛ دست خدا غیر تو کجاست ؟
به خدا بگو پای آن اجازهنامه را امضا کند تا من برم .
صدای مرا نمی شنود ؛ احتمالا
بابا جآن آن مردی که مو های بلند آشفتهای دارد آنکه همسرش دستی بر قلم دارد ، چرا انقدر زیبا برایت شعر میخواند و من هم دوست دارم مانند او برایت شعر بخوانم
بابا پایین میایی تا باهم گریه کنیم ؟
تو زبان خدایی تو خودِ خودِ دست خدایی
بابا جآن حتی نمیدانم تو کیستی که گاهی بابا میشودی و گاهی ابوالاحرار
پانویس 1
ناراحت میشوی دوم شخص خطابت میکنم ؟
من میترسم تو خطابت کنم و سنگ شوم برای همین پنهان میکنم این مخاطب را
پانویس 2
بابا امشب با همان سایهات به خوابم بیا
میشود همسایه شویم ؟
تو که سایهای پس من هم سایه کن