سلام ددی !
من حالم خوب است .
اما خانوم لیپت چپ میره و راست میاد به من گیر میده
از شما چه پنهون همین الان هم گیر داد .
بابا جون کاش میدونستین تحمل خانوم لیپت توی این نوانخانه چهقدر سخته
کاش متوجه میشد تمام رفتارش ؛ سم و زهر گرفته است .
اما او کسی است که نه تنها خودش متوجه نمیشود بلکم به او بگویی باز هم متوجه نمیشود و خودش را علامه اگرچه نداند ولی پادشاه بلاعزل ما میداند
باباجون من از دست خانم لیپت نفس هم نمیتونم بکشم
بهم فقط یک هفته قوت بده که تحملش کنم بعدش فرار میکنم عمارت لاک ویلو میرم حداقل تا اعصاب خودم آرام شود .
به مسافرت حتی اگر هم بشود میروم اما به شرطه اینکه برایم شرط نگذارند که او هم بیاد وگرنه همانند دو موجودی میشویم که نمیشود ما را تحمل کرد .
بابا جآن خانوم لیپت با اکثر افراد نمیسازد و میآید و عیب روی بچه های نوانخانه میگذارد که چرا بهمان هستید
مدام اعصابمان را خط خطی میکند چونکه اعصابش دائم الخرد است .
بابا جون من میخوام از تک تک لحظه هام لذت ببرم میخوام زندگی کنم ( حتی به غلط )
اما خانوم لیپت نوانخانه را با کارخانهی مونتاژ اشتباه گرفته و میخواهد ما شبیه خودش شویم .
او خیلی از روانشناسی سر در نمیآورد و جالب است به خانم هایی که به نوانخانه کمک میکنند ، آن روز میگفت به خاطر حرف مردم زندگی نکنید اما کافیست به رفتارش توجه کنی تنها چیزی که برایش مهم است دهان مردم است !
اینکه ببیند چه چیزی از دهان همیشه بازشان تراوش میکند !
اینکه بگویند آفرین چقدر خوب بچه های های نوانخانه را سر خورده کردی چقدر خوب همهی آنها را شبیه هم کردی چقدر خوب به کمالگرایی جنون آمیز آنها را کشیدی
بعد هم خانوم لیپت چهرهی از خود مچکر بگیرد و بگوید : خواهش میکنم ...
اما جالب این است
زمانی که ما کار افتخار آمیزی انجام میدهیم حتی اگر کسی تا به حال آن را انجام نداده ، وظیفهیمان است و هیچ افتخاری به ما نمیکند و حتی آن زمان هم سر کوفت های خاص خودش را دارد
اما آن زمانی که در کاری موفق نشدیم بگوید : جیمز چه نمرهای گرفت ؟ مک چه رتبهای آورد ؟
بعد هم بگوید شانس من است که شما ها را دارم و با دادن احساس ناکافی بودن کل احساساتمان را با بولدوزر تخریب کند
راستش را بگویم ؟
طفلک بچه هایش ...
بابا جان من که مهمان دو روزهی نوانخانهی خانم لیپت هستم ولی خودت به بچه های کوچکتر رحم کن
راستی ، میدانید اگر سفر دور دنیا با تمام لذت ها و خوشگذرانی ها بهم پیشنهاد شود به شرط همسفر شدن با خانوم لیپت قبول نمیکنم ؟
او مرا در طول سفر پیررر خواهد کرد
آخ باباجون
چقدر خوشحالم که مجبور نیستم مدت زمان طولانی تری خانم لیپت را تحمل کنم
او واقعا سوهان روح است
او مدیتیشن های مرا مسخره میکند میگوید فلان و بیساری ولی خودش هر شب دارد مدیتیشن میکند !
خدایا هر چی تروما داریم سوغات خانوم لیپت است ؛ به لطف خودت نور را از بین زخم هایمان عبور بده و خانوم لیپت را از شر اخلاق بدش راحت کن .
آمین
پانویس 1
بابا جان الان که اول نامه را خواندم دیدم نوشتم کاش میدانستی ولی فراموش کردم که یقینا تو میدانی
پانویس 2
حالا که خانم لیپت را نقد کردم لطفا خودم همانند او نشوم . با تشکر
آنکه همیشه تو را دوست دارد
جودی ابوت