خودشناسی در تمام جوانب زندگی، خودش را نشان میدهد.
و یکی از پیغامهای مهمش به ما این است: اگر تلاش کنی خودتو خوب بشناسی، زندگی به مراتب بهتریو تجربه میکنی.
خودشناسی باعث میشود پا را فراتر از حد نگذاریم و به مرزبندیهای ذهنی خود تجاوز نکنیم.
اغلبْ ما نگران این هستیم که دیگران را راضی نگه داریم و برایش تلاش میکنیم اما وقتی به خودمان میرسیم، دشمنی میشویم که بدترش پیدا نخواهد شد.
چرا؟
چون یا خودمان را خوب نمیشناسیم و یا خودمان را دستکم میگیریم.( قدردان خود نیستیم.)
یکی از تلههای محیطی این است که نگاه میکنیم چه رفتاری از همه بیشتر رایج است و همان را تکرار میکنیم.
دلیلش چیست؟
که پذیرفته شویم و در جمعها و کنار دوستان خود بمانیم.
اگر دیگری پرخاشگر است پس من هم همین رفتار را در حق اطرافیانم داشته باشم؛
اگر مهربان است و از خودگذشتگی میکند پس من هم همین کار را انجام بدهم؛
اگر به خودش محبت نمیکند، پس شاید نادیده گرفتن هم نوعی عادت است و خوب است؛
و اگر هیچ رازی را نگه نمیدارد و تمام موارد و مسائل شخصی زندگیش را بازگو میکند، پس من هم چنین رفتاری داشته باشم.
در این قسمت یک نکته مطرح میشود که شاید آن افراد با چنین رفتارهایی هیچ مشکلی ندارند. شاید اینگونه بودن برای آنها نوعی ارزش است. شاید خیال خودشان راحت است.
باید خودمان را بشناسیم و ببینیم با چه رفتاری عمیقاً احساس کمارزشی و اضطراب میکنیم و دقیقاً همان را انجام ندهیم و آگاه باشیم که در این راه و رفتار، آسیبی وجود دارد.
افشای راز لزوماً نمیتواند روش مؤثری برای برقراری ارتباط باشد.
منظورم از راز، تمام حرفهایی است که ممکن است از گفتن آنها پشیمان شویم.
بعضی حرفها را نباید گفت. هرچند که تمایل شدیدی به بازگو کردن داشته باشیم.
در چنین شرایطی بهتر است با یک دوست یا فرد امن صحبت کنیم نه در جمعها و برای پذیرفته شدن..
نویسنده: نرجس پوریاوی