شبنشینی خرچنگهاست
دور بایستید
کاش به غیرت یک نفر در این مملکت بر بخورد که این همه آدم، شبانهروز در تقلای مهاجرت هستند؛ از پزشک و جراح و پرستار تا سینماگر و صافکار و جوشکار. مادران باردار به هر دری میزنند که فرزند خود را آن سوی آب به دنیا بیاورند، در عوض مهاجران سالمند وصیت میکنند جسدشان در ایران دفن شود. خاکی ساختهاید که انگار فقط به درد مرگ میخورد! هر رفتنی دردناک و معنادار است، اما کوچ آدم حسابیها، صاحبان فن و مهارت و سرمایههای اجتماعی تلختر هم هست. تازهترینشان شاید علیرضا حیدری باشد؛ کشتیگیر خوشسابقه و جنتلمنی که میگوید اسم و رسمش را در ایران جا گذاشته و رفته آن طرف تا همه چیز را از نو بسازد.
مصاحبه حیدری جالب است. میگوید: «پول زیادی با خودم نبردم. اکراه دارم پولی را که در ایران درآوردم، خارج از کشور خرج کنم. میخواهم از نو تلاش کنم و همین جا خرج زندگیام را در بیاورم.» ما اما مردی را با پیشانی پینهبسته میشناختیم که چفیه از دوشش نمیافتاد، هزاران میلیارد از پول مردم را برداشت و رفت؛ ککش هم نگزید. حیدری میگوید: «حتی بچههایم هم باید خودشان زندگیشان را بسازند.» مقایسه کنید با انبوه زالوزادههای بیشرفی که پدرشان اینجا عرصه را بر مردم تنگ کرده و خودشان آنجا مفت میچرند، با لایفاستایل غربی پز زندگی لاکچریشان را میدهند و به ریش مردم میخندند.
جالبترین بخش داستان اما جایی است که حیدری در مورد رییس فعلی فدراسیون کشتی حرف میزند: «دبیر برای این فضا خوب است. او روابط را بلد است و برای همین جریان ساخته شده. مدیریت جامعه ما از همین جنس است. من این شکلی بلد نیستیم و جنسم جور نیست. نمیتوانم شکل ظرف را به خودم بگیرم.» ای امان از این ظرف کوفتی تظاهر و تزویر، ظرفی که «زر» را پس میزند و «زار» را نگه میدارد. جنس شما با این سیستم جور نیست؛ همانطور که جنس امثال دایی و خادم و صفایی فراهانی و بیضایی و تقوایی و مریم میرزاخانی و هزاران آدم حسابی دیگر جور نبود. تنها مهارت قابل قبول از نظر اینها، مجیز گفتن است. کمی دور بایستید؛ بزم خرچنگها برپاست...
رئیس جمهور گفت که نگذاشتیم قحطی شود؛ به نظرم این یکی از تلخ ترین تیترهاست، نه به خاطر این که قحطی نشد که خدا را شکر که نشد، بلکه به این دلیل که خبر مهم رئیس جمهور این است!
غم انگیز است؛ کشوری مانند ایران پر است از امکانات انسانی و طبیعی و قاعدتا باید دغدغه های والاتری در آن موج بزند مثل ارتقاء محیط زیست، افزایش سطح رضایتمندی و شادی در جامعه، اختراعات و اکتشافات جدید و ... افتخار رئیس جمهور این است که قطحی نشد!
ما در ایران درگیر این هستیم که قحطی نشد ولی در عربستان از رویایی به نام شهر آینده نگر نئوم صحبت می کنند که قرار است با مساحتی بیش از سی برابر نیویورک، تکنولوژیک ترین شهر جهان باشد یا در امارات به طرح هایپر لوپ فکر می کنند که قرار است کالا و مسافران را از طریق کپسول های درون لوله های ویژه با سرعت هزار و دویست کیلومتر در ساعت جابجا کنند یا ترکیه در اندیشه آن است که چگونه می تواند رکورد فرانسه در جذب گردشگر را به نام خود تثبیت کند و ...
جنس دغدغه های ملت بزرگی چون ایران که صاحب یکی از بزرگترین تاریخها و تمدنها و فرهنگهاست، به جای رشد و توسعه و تعالی، به حد نان شب تنزل کرده است و افتخار رئیس جمهورش این شده که قحطی نشد!
آبراهام مازلو، روان شناس انسان گرا، نیازهای آدمی را در یک هرم صورت بندی کرده است. بر این اساس، مادامی که نیازهای قاعده هرم برآورده نشود، حرکت انسان به سمت نیازهای بالاتر انجام نمی شود.
قاعده هرم، نیازهای زیستی را در بر می گیرد، مانند خوردن و آشامیدن و سرپناه.هر چه به طبقات بالاتر هرم می رویم، نیازها، متعالی تر می شوند. کسی که آبی و نانی و سرپناهی یافت، دغدغه اش امنیت خواهد بود و بعد از آن به امور انسانی تری چون عشق، احترام و خودشکوفایی خواهد پرداخت و توسعه خواهد یافت.
وقتی دغدغه دهها میلیون نفر این است که آیا حقوق شان خواهد توانست تا آخر ماه، غذا یا اجاره مسکن شان را تامین کند، چگونه می توان از چنین جامعه ای خواست عشق و احترام و تحقیق و دانش اندوزی و تعالی فردی و اجتماعی در برنامه زندگی شان داشته باشند؟