امروز بلاخره بعد از شیش ماه بارون اومد. البته پریروز هم بارون اومد ولی خب کلا چهل دقیقه بارید. خنده داره که همه ی کشور داره سیل میاد بعد اینجا تو سیرجان این اولین بارون طولانی مدته، الان هفت ساعته که داره بارون میاد. بنظر من که خیلی خوبه، من کلا عاشق همه چیه بارونم، بوی خاک بارون خورده، خیس شدن تو بارون، هوای بارونی،بوی بارون، حتی هوای ابری قبل بارون هم دوست دارم.یه جورایی آرامش بخشه. واقعاً دلم میخواد برم با یه کتاب بشینم گوشه ی کافه و درحالی که از قهوه ام لذت میبرم کتاب بخونم، حیف که من فقط میتونم نسکافه و اینجور قهوه ها رو بخورم، با اینکه عاشق قهوه ام ولی قهوه های کافه باعث میشه تپش قلب بگیرم و حالم بشدت بد میشه. بیخیالش..
میدونید، من معتقدم نباید زیاد به خوشی های کوچیک زندگی محل داد(بیشتر منظورم اینه که نباید زیاد جوگیر بشی) ولی نه اینکه کلا نادیدشون بگیری. خوشی های کوچیک مثل یه بارون لذت بخش، حرف زدن با آدمی که علایقش مثل توئه، آهنگ گوش کردن یا یه خواب دلچسب. زندگی به همینا بنده اصلاً. حتی اتفاقات بد هم ارزشمندن، وقتی احساس پشیمونی میکنی، یا حتی احساس غم زیاد باعث میشه احساس زنده بودن کنی. آدم وقتی میمیره که هیچی احساس نکنه،حتی درک نکردن احساسات هم بد نیست ولی احساس نکردن بده. وقتی چیزی رو احساس نمیکنی، از درون پوچ میشی، اینجور چیزا هستن که یه انسان رو انسان میکنه.
همین دیگه:)
پ.ن: عکاسیم یه خورده بده،اگر عکسا بد شدن ببخشید:)