-واقعا مطمئنی بهترین دوستشی؟
-آره، معلومه که هستم. منظورم اینه که..ما خیلی وقته باهم دوستیم.
-ولی مگه تازگی ها بیشتر با بقیه.قت نمیگذرونه؟
-خب من که صاحبش نیستم،حق داره.-مگه بهترین دوستان باهم وقت نمیگذرونن؟
-خب مگه خودش نگفت؟ مگه اون دفعه نگفت که من دوست خیلی خوبیم؟ بیخیال، حق داره با بقیه وقت بگذرونه.-
-حق داره بهت توجه نکنه؟
-...
-مگه تو دوست خوبی نبودی؟
-نه،نبودم.
-پس نباید بیخیال بشی؟ اگر خودش دوست ندارن باید بیخیال بشی. به هرحال شماها اصلا شبیه نیستین. مگه نمیگن با آدم های هم سطح خودتون دوست باشین؟
-ولی..من درسم خوب،هرکاری هم میکنم تا اون احساس بدی نداشته باشه. کافی نیست؟
-اون درسش خیلی از تو بهتره،چ دقیقا چی کار کردی تا حالش بهتر بشه؟
-خب، خیلی وقتا اون خودش باهام حرف نمیزنه.
-این به این معنی نیست که ازت خوشش نمیاد؟
-خب کی گفته اون درسش بهتره؟ نمره هامون یکیه.
-از رفتار معلما معلوم نیست؟
-شاید...ولی با منم خوب رفتار میکنن. مگه نمیگن دانش آموز عالیای هستم؟
-خودت رو گول نزن.نشده بهت چیزی بگه ؟
-تازگی ها بهم زیاد گفته رو مخشم..
-خب،خودت فکر کن یعنی چی.
-ولی،من جز اون هیچ دوستی ندارم.
-اون جز تو خیلی دوست های زیادی داره.
-آره،مثلا hr. وقتی زیاد نمیبینتش دل تو دلش نیست تا ببینتش ولی دلش برای من در اون حد تنگ نمیشه.
-خب خودت ببین.
-از بخش واقع بین وجودم بدم میاد.
-من بخش جدا نشدنی ازت هستم، عزیزم.بلندی های بادگیر.مناظر توش فوقالعاده توصیف شدن، تکلیف کاراکتر ها با خودشون مشخصه،و نحوه ی روایت داستان بینظیره.این نقاشی ونگوگ واقعاً شبیه فضای جلوی عمارتشون تو پاییزه.
-واقعا مطمئنی بهترین دوستشی؟
-آره، معلومه که هستم. منظورم اینه که..ما خیلی وقته باهم دوستیم.
-ولی مگه تازگی ها بیشتر با بقیه.قت نمیگذرونه؟
-خب من که صاحبش نیستم،حق داره.
-مگه بهترین دوستان باهم وقت نمیگذرونن؟
-خب مگه خودش نگفت؟ مگه اون دفعه نگفت که من دوست خیلی خوبیم؟ بیخیال، حق داره با بقیه وقت بگذرونه.-
-حق داره بهت توجه نکنه؟
-...
-مگه تو دوست خوبی نیستی؟
-نیستم.
-پس نباید بیخیال بشی؟ اگر خودش دوست ندارن باید بیخیال بشی. به هرحال شماها اصلا شبیه نیستین. مگه نمیگن با آدم های هم سطح خودتون دوست باشین؟
-ولی..من درسم خوب،هرکاری هم میکنم تا اون احساس بدی نداشته باشه. کافی نیست؟
-اون درسش خیلی از تو بهتره،چ دقیقا چی کار کردی تا حالش بهتر بشه؟
-
خب، خیلی وقتا اون خودش باهام حرف نمیزنه.
-این به این معنی نیست که ازت خوشش نمیاد؟
-خب کی گفته اون درسش بهتره؟ نمره هامون یکیه.
-از رفتار معلما معلوم نیست؟
-شاید...ولی با منم خوب رفتار میکنن. مگه نمیگن دانش آموز عالیای هستم؟
-خودت رو گول نزن.نشده بهت چیزی بگه ؟
-تازگی ها بهم زیاد گفته رو مخشم..
-خب،خودت فکر کن یعنی چی.
-ولی،من جز اون هیچ دوستی ندارم.
-اون جز تو خیلی دوست های زیادی داره.
-آره،مثلا hr. وقتی زیاد نمیبینتش دل تو دلش نیست تا ببینتش ولی دلش برای من در اون حد تنگ نمیشه.
-خب خودت ببین.
-از بخش واقع بین وجودم بدم میاد.
-من بخش جدا نشدنی ازت هستم، عزیزم.
بلندی های بادگیر.
مناظر توش فوقالعاده توصیف شدن، تکلیف کاراکتر ها با خودشون مشخصه،و نحوه ی روایت داستان بینظیره.