ابوالفضل فانی
ابوالفضل فانی
خواندن ۱۹ دقیقه·۲ سال پیش

نقش مجاهدین خلق در جنگ تحمیلی


- تأسيس سازمان و تدوين ايدئولوژی

در سال ۱۳۴۴، دوازده سال پس از كودتاي ۲۸ مرداد و ۲ سال پس از سركوب خونين قيام پانزده خرداد، سه تن از اعضاي سابق جبهه ملي دوم و نهضت آزادي، تصميم گرفتند در مبارزه عليه رژيم شاه، سازماني با مشي مسلحانه به وجود آورند. محمد حنيف‎نژاد (۲۶ ساله) مهندس كشاورزي، سعيد محسن (۲۶ ساله) مهندس راه و ساختمان و عبدالرضا نيك‎بين رودسري (۲۳ ساله) دانشجوي رياضي كه تحصيلات دانشگاهي خود را نيمه تمام گذارده بود هسته اوليه گروه را تشكيل داد و يك سال بعد علي‎اصغر بديع‎زادگان (۲۵ ساله) مهندس شيمي به اين جمع پيوست. اين افراد با آنكه شخصا مذهبي بودند و نسبت به عقايد و رفتار مذهبي خويش توجه و حساسيت داشتند اما از نظر سياسي و ايدئولوژيك يك پرورش‎يافته جبهه‌ملي و نهضت آزادي بودند.

مهندس بازرگان، خود نيز بعدها تأكيد كرد كه مجاهدين خلق «فرزندان نهضت آزادي» هستند و مباني فكري و تعليمات اوليه آن مأخوذ از بحث‎ها و كتابهاي وي و نهضت آزادي بوده است.
  اولين محصول برنامه مطالعاتي گروه تدوين كتاب «شناخت» بود. متد ديالكتيك ماركسيستي با تغيير نام به اصول شناسايي ديناميك به عنوان اصول علمي پذيرفته شده بود. ماترياليسم ديالكتيك و ماترياليسم تاريخي، مفاد اصلي اين كتاب را تشكيل مي‎داد. اين كتاب توسط حسين روحاني نوشته شده بود.
مهم‎ترين جزوه آموزشي سياسي با عنوان «مبارزه چيست» به قلم عبدالرضا نيك‎بين بود كه در آن تعاليم ماركسيستی بر مفاهيم مذهبي انطباق داده شده بود. كتاب «تكامل» به قلم علي ميهن‎دوست و كتاب «راه انبيا» به قلم حنيف‎نژاد نيز به همين سبك، مضامين ماركسيستي با تركيب برخي مفاهيم مذهبي را دربر داشتند.

- تغییر ایدوئولوژی

ساعت يك و سي دقيقه بامداد روز ۱۵ ارديبهشت ۱۳۵۲ حادثه‌اي سرنوشت‎ساز در تاريخ سازمان مجاهدين خلق به وقوع پيوست. تقي شهرام، يكي از اعضاي زنداني سازمان به اتفاق حسين عزتي كمره‌اي، زنداني عضو گروه ماركسيستي ستاره سرخ همراه با ستوان‎يكم شهرباني اميرحسين احمديان چاشمي، كه در زندان ساري خدمت‌ مي‌كرد و جذب تقي شهرام شده بود، از زندان جديدالتأسيس و مدرن‎ ساري فرار كردند. تقي شهرام در جريان ضربه شهريور ۵۰ دستگير و به ده سال زندان محكوم شده بود.
شهرام از خانواده‌اي نسبتا مرفه و غيرمذهبي برخاسته بود. در دانشگاه با عليرضا زمرديان و محمد حياتي آشنا شده بود و تحت تأثير همانان به مذهب و مبارزه گرايش پيدا كرده بود. وي پيش از ورود به سازمان با يكي از اعضاي چريك‌هاي فدايي خلق ارتباط داشت.
شهرام در زندان قصر با افشاني از محكومان چريك‌هاي فدايي خلق و عليرضا شكوهي رهبر گروه ستاره سرخ و حسين عزتي عضو آن گروه آشنا شد و معلومات ماركسيستي خود را نزد آنان تكميل كرد. بعضي از اعضاي قديمي سازمان‌ مي‌گفتند شايد از سوي ساواك تعمدي در كار بوده كه عزتي را با شهرام همراه كنند. شهرام در زندان تمام مسائل را زير نظر گرفت و اشخاص را شناسايي كرد و به بالاترين رتبه سازماني رسيد. در زمان فرار تقي شهرام، سازمان زير ضربات گسترده ساواك قرار گرفته بود و رهبري سازمان عمدتا بر دوش رضا رضايي بود.
مدتي بعد از اين ماجرا، در نيمه شب ۲۵ خرداد ۱۳۵۲، رضا رضايي در خانه يكي از سمپات‌ها‌ي سازمان، بنام مهدي تقوايي مشغول خوردن شام بود كه ماموران ساواك زنگ خانه را به صدا درآوردند. آنان براي دستگيري تقوايي آمده بودند و از حضور رضا در آن خانه بي‌خبر بودند. اما رضا رضايي به سرعت خود را به پشت بام رساند و از آنجا به كوچه پريد و زير يك اتومبيل مخفي شد و سرانجام به تصوّر اين‎كه مأموران او را يافته‌اند با شليك گلوله به سر خود، به زندگي خويش پايان داد.
پس از رضا رضايي سازمان داراي سه شاخه سياسي، نظامي و كارگري بود كه هر يك به ترتيب توسط تقي شهرام، بهرام آرام و مجيد شريف واقفي اداره‌ مي‌شد. تقي شهرام با كمك بهرام آرام و برخي ديگر از كادرهاي سازمان كوشيد تا سيطره كامل بر تشكيلات بيابد و براي نجات سازمان از دوگانگي ايدئولوژيك اقدام كند. در اين راه پس از تصفيه فيزيكي شريف واقفي و صمديه لباف، مركزيت سازمان كه رسما ماركسيست شده بودند در جهت تغيير ايدئولوژي ساير اعضا و اعلام رسمي آن، برنامه‌هاي خود را پي‎گرفتند.

- مواضع سازمان بعد انقلاب جمهوری اسلامی

سازمان در ماه‌هاي اول پس از پيروزي انقلاب از امام خميني با تعابيري چون «امام مجاهد اعظم»، «قائد پرافتخار»، «مجاهد آگاه» و.... ياد‌ مي‌نمود. اما در عمل مواضعي مخالف مواضع ايشان داشت. امام خميني (ره) با توجه به اينكه بدنه اصلي ارتش، از فرزندان مسلمان ملت تشكيل شده بود و به استثناي عده‌اي از فرماندهان، ارتش در كنار ملت قرار گرفته بود، همواره از ارتش حمايت مي‎كرد. اما گروه‌هاي چپ، شعار «انحلال ارتش» را سر داده بودند و سازمان عليرغم اينكه به ظاهر خود را مطيع امام قلمداد‌ مي‌كرد، همراه با ديگر گروه‌هاي چپ، خواهان انحلال ارتش بود. اين روش منافقانه البته ديري نپائيد. بويژه پس از آنكه رهبري روحانيت و موقعيت آن در انقلاب تثبيت شد، سازمان با شعار مبارزه با «ارتجاع» تمامي نيروهاي كارآمد و مجرّب روحانيت بويژه آيت‎الله دكتر بهشتي، آيت‎الله خامنه‌اي، آيت‎الله رفسنجاني و... را زير فشار تهمت و ناسزا و حمله‌هاي ناجوانمردانه تبليغاتي گرفت. از همين‎جا بخش عظيم مردم ايران از سازمان فاصله گرفتند، كار به جايي رسيد كه سازمان رسما اعلام كرد كه تضاد اصلي‎اش با امپرياليسم آمريكا نيست، بلكه با ارتجاع حاكم است.

جدي‎ترين تاكتيك سازمان، براي آماده‎سازي زمينه براندازي جمهوري اسلامي و در دست گرفتن قدرت، «خط نفوذ» بود. به گفته آقاي هاشمي رفسنجاني «مجاهدين خلق، سال‌ها به عنوان نيروي خودي در ميان مبارزان مسلمان بودند و از وضع و موقعيت افراد و راه وصول به نهادهاي مهم اطلاعات كامل و دقيق داشتند.»

در چنان شرايطي و در غياب يك نهاد امنيتي متشكل برخاسته از انقلاب، برخي از اعضاي سازمان توانستند با بهره‌گيري از ارتباطات قديمي خود با برخي مقامات دولت موقت، نهضت آزادي و تني چند از روحانيان متنفذ آن سال‌ها، در درون بعضي از مراكز حساس سياسي و قضايي مانند وزارت كشور، نخست وزيري، دادستاني، دادگاه انقلاب، نيروهاي نظامي و انتظامي و حتي حزب جمهوري‌ اسلامي رخنه نمايند.

همزمان سازمان به توسعه تشكيلاتي خود در سطح گسترده‌اي دست زد و درصدد برآمد يك نيروي شبه نظامي يا ارتش خصوصي از هواداران و اعضاي خود تشكيل و سازمان دهد.

در نخستين روزهاي پس از پيروزي، نفوذ سازمان در دادگاه‎هاي انقلاب چندان وضوحي نداشت. عجيب اين بود كه با وجود تأكيدات مكرر امام خميني( رحمت الله عليه ) بر عدم شتاب در مجازات بازداشت‌شدگان و تأكيد بر عفو و ارفاق به متهمان، بعضا حوادث غيرقابل توجيهي اتفاق مي‌افتاد. علي رضواني، عضو سابقه‎دار سازمان كه بعدها از آن كناره گرفت در اين باره مي‌گويد: «برخي از آن اعدام‌ها‌ي اوليه به ظاهر به اسم جمهوري اسلامي تمام شد در حالي كه در باطن كساني از همه سازمانها ازجمله سازمان مجاهدين خلق جزء آن دادگاه‎ها بودند كه عناصر رژيم گذشته را گاهي حتي مخفيانه اعدام مي‌كردند». اين نمونه‌اي از عملكرد خشونت‎بار و منافقانه سازمان، پس از پيروزي انقلاب بود.

كم‎كم سازمان به اتكاي اعضا و هواداراني كه پيدا كرده بود و به اتكاي سلاحها و مهماتي كه در شرايط خاص پس از پيروزي انقلاب جمع‎آوري نموده بودند، مخالفت خود را با نظام جمهوري اسلامي به بهانه‌ها‌ي مختلف روز به روز علني‎تر و آشكارتر ساخت به‎ويژه پس از كشف ماجراي جاسوسي محمدرضا سعادتي عضو مركزيت سازمان و دستگيري وي در حين ارائه اطلاعات طبقه‎بندي شده به مأمور امنيتي شوروي.
با انتخاب بني‎صدر به رياست جمهوري، سازمان براي تشديد تضاد دروني حاكميت و مقابله با امام با استفاده از بني‎صدر به همكاري نزديك با او پرداخت. بني‎صدر نيز كه براي حذف ياران امام به نيروي منسجم و تشكيلاتي احتياج داشت به آنان روي خوش نشان داد. در فاصله پيروزي انقلاب تا انتخاب اولين رئيس جمهور، يعني در فاصله كمتر از يك‎سال در دو انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسي و مجلس شورا، كانديداهاي سازمان حتي نفر اول سازمان، يعني مسعود رجوي نتوانستند موفق شوند. در انتخابات مجلس كانديداي سازمان نتوانست به مجلس راه يابد با اين‎كه همه گروه‌هاي چپ و راست از حزب توده و چريك‎هاي فدايي خلق تا نهضت آزادي از او حمايت كرده بودند. اين براي سازماني كه رسيدن به «قدرت» هدف اول آن بود فاجعه‎بار بود. اما سازمان كه براي رسيدن به قدرت عجله داشت نمي‎توانست صبر كند تا در چرخه حوادث و تحولات آزاد و دمكراتيك و با راي مردم نصيبي از قدرت ببرد. سازمان مجاهدين خلق براي به قدرت رسيدن تنها يك راه و يك وسيله مي‎شناخت و آن «خشونت» و «اسلحه» بود.

بنابراين پس از يك دوره تقريبا دوساله از اوايل سال ۶۰، در زماني كه كشور در التهاب جنگ و بي‎ثباتي مي‌سوخت، قدرت و اسلحه خود را به ميان آوردند. در طول دو سال پس از پيروزي انقلاب، هر روز و در هر كجاي ايران، همراه با ديگر گروه‌هاي ضد انقلاب تشنج‎آفريني كردند؛ در روزنامه‌ها‌ و نشرياتشان به افراد، مسئولان و نهادهاي انقلاب فحاشي كردند و تهمت زدند و رهبران و مسئولان مردم با صبر و حوصله آنان را تحمل كردند تا بلكه كار به خشونت نكشد. در اين دو سال سازمان با برنامه‌ريزي و نقشه اقدام به ايجاد خانه‌هاي تيمي متعدد كرده بود و خود را براي براندازي آماده كرده بود. با اينكه مسئولان كم كم از برنامه‌ها‌ي سازمان مطلع شده بودند، با اين حال براي حفظ حقوق مدني و قانوني آنها، دادستاني انقلاب در تاريخ ۱۹/۱/۶۰ در اطلاعيه‌اي ده ماده‌اي خطاب به همه احزاب و گروه‌ها از آنان خواست رهبران خود را رسما معرفي نمايند، نشاني دفاتر خود را بدهند و اگر اسلحه و مهمات در اختيار دارند، تحويل دهند. سازمان با مظلوم‎نمايي همراه با تهديد، از پذيرفتن درخواستهاي دادستاني سرباز زد.
روزنامه مجاهد، ارگان سازمان مجاهدين خلق، در تحليلي بر اطلاعيه دادستاني از قول مسعود رجوي نوشت : «... وقتي به جنگ داخلي تن مي‌دهيم كه...براي «انقلابيون» كمترين ريسك را داشته باشد...». در زماني كه كشور با حمله همه جانبه دشمن خارجي (صدام) روبرو و بخش عظيمي از خاك ميهن در اشغال بود، مسعود رجوي از جنگ داخلي دم مي‌زد. در روز دهم ارديبهشت ۱۳۶۰، امام خميني (ره) بر اساس سنت حكيمانه و هميشگي خود، گروه‌ها‌ي مسلح از جمله مجاهدين را نصيحت كرد كه به آغوش ملت بازگردند و اسلحه خود را تحويل دهند. در پاسخ به نصايح پدرانه امام؛ سازمان در نامه‌اي مشحون از مظلوم‎نمايي و دروغ‎پردازي با لحني تهديدآميز از ايشان درخواست ملاقات كرد. اما پاسخ امام چنين بود كه اگر سازمان به قوانين كشور احترام بگذارد و اسلحه خود را تحويل دهد، خود ايشان به ملاقات اعضاي سازمان خواهد رفت.

- ترورهای منتسب

سازمان مجاهدین، با ورود به فاز مسلحانه و برای براندازی نظام جمهوری اسلامی، به اقدامات تروریستی روی آورد. این سازمان علاوه بر ترورهای کور و بی‌هدف مردم بی‌گناه کوچه و بازار، شخصیت‌های سیاسی و مسئولان نظام را  نیز ترور می‌کرد. در 6 تیر 1360 آیت‌الله سید علی خامنه‌ای در مسجد ابوذر تهران، هدف سوءقصد عوامل سازمان مجاهدین خلق قرار گرفت و مجروح شد. روز بعد در 7 تیر 1360، سازمان، در عملیاتی تروریستی، با گذاردن بمب در ساختمان حزب جمهوری اسلامی در تهران، آیت‌الله بهشتی و 72 تن از یاران امام خمینی را به شهادت رساند. در 14 مرداد 1360 دکتر حسن آیت نماینده مجلس خبرگان و نماینده مجلس شورای ملی و عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی، به دست افراد سازمان مجاهدین ترور شد. این سازمان در 8 شهریور همین سال، در فاجعه تروریستی دیگری، با انفجار بمب در ساختمان نخست‌وزیری، محمدعلی رجائی رئیس‌جمهور و محمدجواد باهنر نخست‌وزیر را ترور کرده و به شهادت رساند. در 7 مهر 1360 سید عبدالکریم هاشمی‌نژاد دبیر حزب جمهوری اسلامی استان خراسان، به دست یکی از اعضای سازمان، ترور شد. همچنین در 30 آذر 1360 آیت‌الله عبدالحسین دستغیب امام جمعهٔ شیراز، بر اثر انفجار بمب، به شهادت رسید که سازمان مجاهدین مسئولیت این حادثه و ترور را بر عهده گرفت.

- نقش سازمان در جنگ تحمیلی

پس از فرار بنی‌صدر و رجوی به پاریس، شورایی موسوم به "شورای ملی مقاومت" با شرکت شماری از گروه‌های مخالف جمهوری اسلامی همانند حزب دمکرات کُردستان، جبههٔ دمکراتیک ملی ایران، شورای متعهد چپ، سازمان استادان متعهد دانشگاه‌های ایران، سازمان اتحاد برای آزادی کار، کانون توحیدی اصناف، سازمان اقامه (و بعدها حزب کار ایران، جنبش زحمتکشان گیلان و مازندران، اتحادیهٔ کمونیست‌های ایران و سازمان چریک‌های فدایی خلق) تشکیل شد.طبق میثاقی که به امضای اعضای شورا رسید، بنی‌صدر رئیس‌جمهور و رجوی نخست‌وزیر نظام جمهوری دمکراتیک اسلامی معرفی شدند؛ البته شماری از گروه‌های چپ عضو شورا به لفظ اسلامی در عنوان این نظام اعتراض کردند، ولی سازمان این وعده را داد که طی دو سه ماه، جمهوری اسلامی به‌سرعت سرنگون خواهد شد و گروه‌های معترض می‌توانند اعتراضات خود را در مجلس مؤسسان قانون اساسی مطرح کنند.دیدار مسعود رجوی با طارق‌عزیز معاون نخست‌وزیر عراق، در پاریس بود. در این دیدار که به گزارش رادیو بغداد، در روز یکشنبه 9 ژانویه 1983 (19 دی 1361) انجام شده است، دو طرف بر لزوم حل‌وفصل مسالمت‌آمیز اختلافات دو کشور تأکید کردند و در مورد به اصطلاح صلح به توافق رسیدند. رجوی در این دیدار، ایران را مسئول تداوم جنگ معرفی کرد. همچنین، طارق‌عزیز از جانب صدام حسین از رجوی برای دیدار از عراق دعوت کرد.بی‌تردید دیدار مسعود رجوی با یکی از مقامات عالی‌رتبهٔ حکومت متجاوز بعثی عراق، در داخل شورای ملی مقاومت که گروه‌های عضو آن لااقل داعیهٔ میهن‌پرستی داشتند، واکنش‌هایی را در پی داشت؛ به همین دلیل به‌تدریج سیر جدایی گروه‌های مختلف از شورای ملی مقاومت آغاز شد که مهم‌ترین مورد آن جدایی بنی‌صدر در فروردین 1363 بود؛ بسیاری از گروه‌های جداشده از شورا، اقتدار مطلق سازمان و رجوی را مهم‌ترین عامل خروج (یا به بیانی دیگر اخراج) خود از این شورا اعلام کردند و بنابراین، در واقع شورای به اصطلاح ملی مقاومت در عمل به بن‌بست رسید و به فرجام نامیمونی مبتلا شد و کار آن در نهایت، به تشتت و انشعاب گروه‌های مختلف از آن انجامید.

مسعود رجوی در 17 خرداد 1365 با این بهانه که دولت فرانسه وی را تحت فشار قرار داده است (دولت ژاک شیراک، رجوی را به دلیل توجه نکردن به قوانین داخلی و امنیتی فرانسه، از این کشور اخراج کرد) و به دنبال امضای معاهده‌ای در پاریس با طارق عزیز، به بغداد رفت. پس از ورود وی، نیروهای سازمان در قرارگاه‌های تشکیلاتی در عراق، سازمان‌دهی شده و با حمایت ارتش این کشور سلسله عملیات‌هایی را در طول جبهه‌های شمالی جنگ اجرا کردند.

سران سازمان از همکاری با حکومت بعث عراق این اهداف را دنبال می‌کردند: از آن‌جا که عراق مرزهای زمینی طولانی‌ای با ایران دارد، پس بهترین و آسان‌ترین راه برای نفوذ عناصر سازمان به ایران به شمار می‌آمد؛ علاوه بر این، سازمان می‌توانست با استفاده از کمک‌های مالی و تسلیحاتی فراوان عراق، توان مبارزاتی خود در برابر جمهوری اسلامی را تا حد زیادی افزایش دهد. ناگفته پیداست که دولت عراق نیز به خوبی می‌دانست که می‌تواند با استفاده از عناصر و هواداران سازمان در ایران، اقدام به اجرای عملیات‌های خرابکارانه، کسب اطلاع از اوضاع داخلی ایران و ترور شخصیت‌های تأثیرگذار کرده و در نهایت اراده، پشتیبانی و مشارکت عمومی در جنگ را در بین ایرانیان تضعیف کند. این امر به خودی خود می‌تواند دلیلی بسیار مناسب برای حمایت همه‌جانبهٔ صدام حسین از حضور مجاهدین در عراق و عملیات‌های ضد ایرانی آنان باشد.
در واقع استقرار مرکزیت سازمان در عراق و تلاش صدام برای بهره‌برداری مستقیم از قابلیت‌های نیروهای سازمان، مصادف با دورانی بود که توازن جنگ به نفع ایران تغییر کرده بود. بنابراین، حمایت‌های بی‌دریغ صدام از اقدامات سازمان به خوبی در این چارچوب معنا پیدا می‌کند؛ چند ماه قبل از ورود رجوی به عراق، نیروهای ایرانی توانسته بودند در عملیات والفجر 8 (شروع 20 بهمن 1364)، و پس از 75 روز نبرد شدید، شبه‌جزیرهٔ فاو در 90 کیلومتری جنوب شرقی بصره را به تصرف خود درآورند. با اجرای این عملیات که علاوه بر نمایاندن ناتوانی دفاعی عراق، نشان‌دهندهٔ توانمندی‌های نیروهای ایرانی در امر تهاجم و پدافند بود، برتری نظامی عراق، از میان رفت و توازن نظامی به سود ایران تغییر یافت. البته این پیروزی، موجبات افزایش فشارهای بین‌المللی بر ایران و افزایش حمایت‌های منطقه‌ای از صدام را نیز فراهم ساخت.
در این میان سازمان مجاهدین خلق می‌توانست در قالب نیرویی کمکی، تا حدودی برطرف‌کنندهٔ ضعف‌های نظامی عراق در آن مقطع باشد و از این دیدگاه نیز می‌توان دلایل استقبال سردمداران بعثی از ورود و استقرار رجوی در عراق و حمایت‌های مادی و نظامی صدام از تحرکات ضد ایرانی سازمان را مورد بررسی قرار داد. البته پرواضح است که دستگاه‌های اطلاعاتی عراق، به خوبی از پیشینهٔ تاریخی و مبارزات سازمان با حکومت پهلوی، توان تشکیلاتی، تجربهٔ رزمی و همچنین فراوانی تعداد اعضای فعال سازمان (در مقایسه با دیگر گروه‌های مخالف ایرانی) آگاهی داشتند و بر همین اساس، صدام سازمان را مهره‌ای قابل اعتماد و کارآمد برای دست‌یابی به اهداف ماشین جنگی خود می‌پنداشت؛ افزون بر این دور از ذهن نیست که حکومت صدام بهره‌برداری تبلیغاتی از نام سازمان مجاهدین خلق علیه جمهوری اسلامی را نیز مدنظر خود قرار داده باشد. با وجود این شاید مهم‌ترین عاملی که موجب شد سازمان سرنوشت خود را با حکومت عراق پیوند دهد این بود که سران سازمان تصور می‌کردند سرنوشت نظام جمهوری اسلامی با جنگ گره خورده است و با توجه به تمایل نداشتن ابرقدرت‌ها به پیروزی ایران، در نهایت حکومت صدام در این جنگ بازنده نخواهد بود، بنابراین، سازمان برای براندازی نظام جمهوری اسلامی که آن را هدف اصلی می‌دانست، به طور رسمی و علنی در کنار صدام قرار گفت. رجوی تأکید داشت که از طریق مرزهای عراق به دنبال آزادسازی کشور خود (یعنی ایران) است؛ در واقع سازمان در این مقطع، با اتخاذ استراتژی جنگ جبهه‌یی یا آزادی‌بخش درصدد بود تا ضمن کسب حمایت خارجی و استفاده از فرصت جنگ ایران و عراق، زمینه‌های دست‌یابی سریع خود به قدرت را فراهم کند. (همان) در این مقطع نیز سازمان، در تحلیل خود دچار اشتباه شد و تمایل نداشتن ابرقدرت‌ها به بازنده شدن عراق را به حتمی بودن شکست جمهوری اسلامی و در نهایت سرنگونی آن تعبیر کرد.
پس از ورود رجوی به عراق، نیروهای نظامی سازمان سلسله عملیات‌هایی را در طول نوار مرزی ایران با حمایت و پشتیبانی ارتش عراق علیه نیروهای ایران در مناطقی مانند سردشت، دهلران، مریوان، سرپل ذهاب، جنوب بانه و ارتفاعات کرمانشاه اجرا کردند. در این عملیات‌ها تلفات جانی و تسلیحاتی فراوانی به برخی یگان‌ها و پایگاه‌های پراکندهٔ نیروهای نظامی ایران وارد شد. بر اساس آمار، این عملیات‌ها برای سازمان یک موفقیت محسوب می‌شد و با طراحی و خواست ارتش عراق و در قالب برنامه‌های جنگی حکومت صدام سیر صعودی داشت (محمد درودیان، آغاز تا پایان، تهران: مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، چاپ پانزدهم، 1389، ص 276).
سازمان به ویژه پس از استقرار مرکزیت آن در عراق، به شیوه‌های گوناگون دولت بعثی عراق را برای دست‌یابی به اهدافش یاری می‌کرد، که از جمله فعالیت‌ها و خدمات سازمان به عراق می‌توان به این موارد اشاره کرد: اجرای عملیات‌های خراب‌کاری و ترور در داخل ایران به ویژه ترور رزمندگان و فرماندهان نظامی ایران؛ جاسوسی از فعالیت‌های نظامی ایران؛ به راه انداختن تبلیغات و شایعات ضد ایرانی از طریق رادیوی این سازمان در عراق به منظور تضعیف اراده و کاهش حمایت عمومی از جبهه‌های نبرد؛ شنود مکالمات بی‌سیمی و تلفنی نیروهای ایرانی؛ ارائهٔ اطلاعات ارزشمندی دربارهٔ تأسیسات نظامی و اقتصادی ایران به سازمان‌های اطلاعاتی عراق و در مواردی درگیری مستقیم و حمله به نیروهای ایرانی در جبهه‌های جنگ.


- مهم‌ترین خدمات اطلاعاتی سازمان مجاهدین خلق به عراق
جاسوسی

جاسوسی را می‌توان یکی از ابعاد مهم خدمات سازمان به حکومت بعثی عراق دانست. بررسی‌ها نشان می‌دهد نیروهای سازمان برای جمع‌آوری و انتقال اطلاعات به ارتش بعثی به صورت گسترده فعالیت می‌کرده‌اند و این اقدامات نقش مهمی در تصمیم‌گیری و اجرای طرح‌های نظامی دشمن داشته است. براساس اظهارات محمدحسین سبحانی که در گذشته از مسئولان اطلاعات و امنیت سازمان مجاهدین خلق بوده، استخبارات عراق از طریق مهدی ابریشم‌چی، پرسش‌های اطلاعاتی ارتش عراق را در مورد شناسایی محل پل‌ها، تأسیسات آب و برق، کارخانه‌ها و مراکز اقتصادی و نظامی ایران با سازمان مطرح می‌کرده و ستاد اطلاعات سازمان پس از انجام دادن کار اطلاعاتی، پاسخ‌ها را تهیه کرده و در اختیار آنان می‌گذاشته است.
شبکه شنود
نیروهای مجاهدین خلق از ابتدای جنگ اقدام به شنود مکالمات واحدهای نظامی کشور می‌کردند. در این خصوص می‌توان به استراق سمع به وسیلهٔ یک دستگاه بی‌سیم مسروقهٔ سپاه پاسداران در خانه‌ای تیمی واقع در شهر آبادان اشاره کرد که در آبان 1359 با کشف این خانهٔ تیمی بر ملأ شد.این قبیل اقدامات سازمان پس از استقرار در خاک عراق و با کمک‌های تجهیزاتی حکومت بعث به شدت گسترش یافت، به‌گونه‌ای که آن‌ها یک شبکهٔ شنود در جبهه‌های جنگ ایجاد کردند.
افراد شاغل در این شبکه، به منظور کسب اطلاعات نظامی ایران، اقدام به شنود شبکه‌های بی‌سیمی و مخابراتی می‌کردند. آن‌ها به دلیل تسلط کامل به زبان فارسی، گویش‌ها و لهجه‌های محلی و آشنایی با فرهنگ اقوام گوناگون کشور، پیام‌های ارسال‌شده با دستگاه‌های مخابراتی را رمزگشایی می‌کردند. این پیام‌های کشف‌شده توسط اعضای ارشد سازمان از جمله مهدی ابریشم‌چی در اختیار نیروهای بعثی قرار می‌گرفت.
با توجه به این که در مناطق جنگی معمولاً اطلاعات مهم مربوط به عملیات نظامی از جمله انتقال نیرو و تجهیزات و استحکامات، زمان اجرای عملیات و... از طریق بی‌سیم بیان می‌شد، جمع‌آوری این اطلاعات نقش مهمی در آمادگی عراقی‌ها برای مقابله با حملهٔ نیروهای خودی داشت.
بازجویی
علی‌اکبر راستگو، که در گذشته از اعضای عالی‌رتبه سازمان بوده است، در کتاب خود در این باره نوشته است: یکی دیگر از اقدامات نیروهای سازمان کسب اطلاعات از نیروهای ایرانی بود که به اسارت درمی‌آمدند. افراد سازمان به دلیل کسب اطلاعات اولیه از طریق شنود بی‌سیم ایرانی‌ها و اشراف نسبی به اطلاعات نظامی مناطق جنگی و نیز تسلط به زبان فارسی در تخلیهٔ اطلاعاتی اسرا بهتر از نیروهای عراقی عمل می‌کردند. آن‌ها با شکنجهٔ اسیران، اخبار و اطلاعاتشان را تا حد امکان تخلیه و به سرویس اطلاعاتی ارتش عراق منتقل می‌کردند.
تخلیه تلفنی
تخلیه تلفنی یا کسب اطلاعات با استفاده از تلفن، یک روش آسان، ارزان و بی‌خطر برای جاسوسی است. این روش با استفاده از تکنیک‌های گوناگون اجرا می‌شود و میزان موفقیت آن بستگی کامل به مهارت فرد تخلیه‌کننده و سهل‌انگاری و حسن‌نیت بی‌جای فرد تخلیه‌شونده دارد.
نوارهای مربوط به مذاکرات سران سازمان مجاهدین با افسران سرویس‌های اطلاعاتی عراق که پس از سقوط حکومت بعثی به دست آمد، حکایت از آن دارد که حکومت عراق امکانات مخابراتی گسترده‌ای در اختیار سازمان گذاشته بود و آن‌ها با استفاده از این امکانات، تماس‌های تلفنی متعددی با افراد مختلف در داخل کشور می‌گرفتند و به جاسوسی می‌پرداختند. به دستور صدام، بهترین امکانات تخلیهٔ تلفنی در اختیار سازمان قرار گرفت؛ تخلیهٔ تلفنی و جمع‌آوری اطلاعات از جبهه‌های جنگ، یکی از وظایف اصلی مقرهای سازمان در مناطق هم‌جوار با ایران به شمار می‌آمد. راه‌اندازی شبکهٔ ارتباطی بین مقرهای سازمان در عراق، نقش مؤثری در انتقال سریع اطلاعات به دست آمده از طریق جاسوسی و تخلیهٔ تلفنی به سرویس اطلاعاتی عراق داشت .
- منابع
  • سازمان مجاهدین خلق، پیدایی تا فرجام، ص۸۴-۴۴
  • نگاهی از درون به جنبش چپ ایران، ص۵۲۵
  • آغاز تا پایان، محمد درودیان، ص۱۳۹-۱۳۵
  • علی اکبر راستگو، مجاهدین خلق در آیینه تاریخ، ص۴۹-۴۸
  • مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس
استاد راهنما: آقای علی اکبر حسنوند
گردآورنده: ابوالفضل فانی
نقش مجاهدین خلق در جنگ تحمیلیدفاع مقدسمجاهدین خلقاستاد علی اکبر حسنوند
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید