یک و سال و نیم بود که تو شرکت قبلیم داشتم کار می کردم; کم کم داشتم به این فکر می کردم یه دستی به رزومه ام بکشم و بفرستم برای شرکت ها. اولین کاری که کردم وضعیت لینکدینم رو به Open to work تغییر دادم. نیم ساعتی از این کار نگذشته بود که امیر زنگ زد. تنها نیروی سئو یه شرکت بود که من به واسطه همکار قدمیم که فقط یک سال بود میشناختمش، یه بار 3 ماه پیش رفته بودم مصاحبه اونجا به عنوان یه پیشنهاد جذاب تو اون موقع. امیر گفت من به منابع انسانی 3 ماه پیش گفتم که جواب رد بهت نده و هولدت نگه داره تا بعدا جذبت کنه. الان تمایل به همکاری داریم.خلاصه یه تاریخی رو مشخص کردیم برای هفته بعد که برم برای صحبت های بعدی. من قبل هر مصاحبه رفتنی در مورد اون شرکت تحقیق می کنم تو گوگل، لینکدین و شبکه های اجتماعی; ظاهرا همه چی خوب بود.
من قرار بود ساعت 7 اونجا باشم. یادمه خیلی استرس داشتم که دیرنرسم. سرموقع رسیدم سراغ امیر گرفتم و امیر گفت: پارسا مدیره و الان تو یه جلسه دیگه است، یه کم صبر کنی میاد باهات صحبت می کنه. حدود 20 دقیقه صبر کردم. پارسا اومد. از تجربیاتم تو شرکت و پروژه های قبلیم پرسید. در نهایت من شروع کردم به سوال کردم که آیا شما نیروی محتوا دارید؟ آیا نیروی فنی برنامه نویسی دارین؟ گفت بلاگ ما تو این حوزه اوله و تیم فنی هم داریم که مثل شرکت های دیگه اذیت می کنه ولی اگر درخواست بدی فوقش 2 هفته ای انجام می شه.
گفت چقدر می گیری تو شرکتی که کار می کنی گفتم x تومن، گفت برای شروع با x+500 می تونیم شروع کنیم. ازش خواستم که اگر می شه با امیر هم صحبت کنم. امیر رو صدا کرد و اون اومد. ازش پرسیدم که وضعیت سئو تو این شرکت چطوره؟ گفت اونقدر خوبه که من یه وقتایی تا ساعت 11 شب هم وامیستم و کار می کنم.
گفتم بزرگترین مشکل چیه؟ گفت مدیر محتوا چندتا گرفتیم هرکدوم به یه علتی رفتن یا ما باهاشون خداحافظی کردیم ولی این مربوط به سایت جدید و برند جدیده. برند قبلی که معروف هم هست تیم کانتتش تکمیله و خوب داره جلو می ره. تو قرار رو سایت برند قبلی کار کنی. گفت اینجا از نظر حقوقی هم خوبه من تو این 6 ماه که اینجا کار می کنم، 2 بار افزایش حقوق داشتم و حدود 80 درصد افزایش حقوق داشتم.
از صحبت های امیرم همه چی خوب جلوه می کرد. به امیر کفتم که اگر می شه بهنام صدا کنه(بهنام همون همکار قدیمی بود که پیشنهاد کار تو این شرکت رو به من داد). بهنام اومد; ازش در مورد شرایط کاری پرسیدم. گفت: اینجا همه چیزش خوبه، یه استارت آپ در حال رشد با بودجه های مالی بالا، اینجا تسکهات مشخه، kpi ها مشخصه و همه چیز برنامه ریزی شده جلو می ره. در مورد تیم فنی پرسیدم; همون حرف امیر و پارسارو زد.
خب من ازشون 3 روز مهلت گرفتم تا فکر کنم. گفتن ماتو شرایط خاصی هستیم و نیازه که هرچه سریع تر یک نفر رو جذب کنیم. بهنام می گفت اگر تو باشی بهتر وگرنه یکی دیگه.
خلاصه 3 روز مهلت رو گرفتم. دوباره همه چیز رو بررسی کردم، اطلاعات جدیدی که تو مصاحبه هم دادن، بررسی کردم. با یک دوست که همیشه تو این زمینه ها ازش مشاوره می گیرم; صحبت کردم. اون گفت که این شرکت ها هنوز قانونی نشدن و باید بری و از چندتا وکیل در موردشون تحقیق کنی. رفتم تحقیق کردم و مشکلی برای کارکردن از نظر قانونی وجود نداشت.
از جریانات صحبت کردن و ناراحت شدن مدیر دیجیتال مارکتینک شرکتی که توش کار می کردم بگذریم; می رسیم به اولین روز کاری من.
قرار بود من ساعت 9 صبح دفتر آرسا باشم(یکی از دفترهای شرکت) قبلش به امیر پیام دادم گفت برو اونجا وقتی رسیدم دوباره پیام دادم گفت برو دفتر سام(یکی از دفترهای شرکت که در ساختمان مسکونی قدیمی دایر بود) می خواستم برم دفتر سام که امیر پیام داد گفت برو آرسا، خلاصه رفتم و یه جا پیدا کردم و نشستم. امیر پیام داد که من مشکوک به کروناهستم; اگر جوابم مثبت بشه باید قرنتینه بمونم. کم کم آدمای دیگه اومدن و یکی بهم یه لپ تاپ نو داد(قیمتش 25 تومن بود). امیر بهم گفت سایت برند قدیم رو بررسی کن. شروع کردم بررسی کردن. ساعت حدود 5 بود که بهنام اومد و باهام صحبت کرد و گفت من با پارسا صحبت کردم و قراره تو مسئول کل سایت برند قدیم باشی ولی اوایلش زیر نظر امیر هستی تا راه بیافتی. الان چون چندتا بچه ها باهم کرونا گرفتن، همه رو دورکار کردیم و توهم لپ تاپ رو بردار و برو دورکار تا زمانیکه خود امیر حضوری بیاد و توهم بیای(من الویتم به کار حضوری بود حتی در اوج کرونا). من رفتم و شروع به دورکاری کردم.
این نوشته به مرور تکمیل می شه.