#بسپرش_به_ازکی
نجات تایتانیک
تعمیرکارای موتورخونه کشتی به هر طریقی که هست قصد دارن جلوی ورود آب به موتورخونه رو بگیرن اما شکستگی هر لحظه بیشتر و بیشتر میشه تا اینکه افسر موتورخونه داد میزنه دیگه بی فایده است همگی موتورخونه رو ترک کنین و برین روی عرشه. افسر موتورخونه در میان تلاطم کشتی به زحمت خودشو به ناخدا میرسونه و میگه: قربان دیگه بی فایده است باید کشتی رو ترک کنیم. هر کدوم از مسافرا اجناس قیمتی خودشونو برداشتن و سعی میکنن خودشونو به قایقهای نجات برسونن.در این لحظه ناخدا بلندگوی کشتی رو روشن میکنه و میگه: من برای کشتی و مسافران و و همه دارائیهاشون بیمه گرفتم نگران وسایلتون نباشین همه چیزو بریزین توی اقیانوس و خودتونک به قایقهای نجات برسونین.در این لحظه تاجر جواهرات که صندقچه بزرگی رو توی دستاش داره به ناخدا میگه: من همه زندگیم این جواهرات هستش که برای فروش به آمریکا میبرم الان باید به کی بسپرمش؟ که ناخدا با لبخندی روی لب میگه: #بسپرش_به_ازکی