ویرگول
ورودثبت نام
سمیرا (◠‿◕)
سمیرا (◠‿◕)
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

فیلم گرگ و میش

سلام به دوستان گرامی من میخوام درباره ی فیلم گرگ و میش که یکی از جذاب ترین فیلم های خون اشامی صحبت کنم پس لایک کامنت یادتون نره. داخل این فیلم مدرسه ای بود که در اون دختری به نام بلا میرفت که یک خانواده وارد مدرسه میشن که پشت سرشون یک پسری که خیلی خوشتیپ و جذاب بود وارد میشه اسمش ادوارد بود همه عاشقش بودن اما اونکسیو محل نمیداد ولی وقتی بلا رو دید عاشق اون شد بعد اونا باهم رفتن تو جنگل و بلا گفت من از رازت با خبرم ادوارد میگه چه رازی بلا میگه میدونم تو یک خون اشامی ادوارد میگه اره من یک خون اشامم ما از خون انسان ها تغذیه میکنیم اما چون نمی خوایم بدنام باشیم در برابر خون انسان مقاومت میکنیم و خودمونو به شکل انسان در میاریم تا تو دنیای انسان های باشیم برای همینه من میخوام ازت دور بمونم چون خیلی خطرناک هیچ خونی مثل خونتو برام لذت بخش نیست هرلحضه ممکنه دخلتو دربیارم مگرنه من تو نگاه اول عاشقت شدم و حالا میبینی شیر عاشق بره شده و بلا میگه مهم نیست وبلا که روز به روز عاشق تر میشد و ادوارد بیشتر تصمیم گرفت به بلا پیشنهاد ازدواج میده امت اون میترسید قبول کنه... وقتی روز تولد بلا میشه ادوارد اونو به خونه ی خودش میبره وقتی میخواد کادورو باز کنه دستش بریده میشه و شروع به خون ریزی میکنه و پسر عموی ادوارد نتونیست جلوی خودشو بگیره و به بلا کمک کرد ادوارد میتونه فکر دیگرانه بخونه و خواهرش عالیس میتونه اینده رو ببینه خوب داشتم میگفتم ولی ادوارد جلوی پسر عموشو میگیره وبلا دستش زخمی میشه بعد از اون میرن توی زمین تا بازی کنن وعالیس پیش بینی میکنه که خون اشام های وحشیو شکاری دارن میان پیش شون و بعد جیمز که احساس میکنه که بلا یک انسان بعد به بلا حمله میکنه و ادوارد جلشو میگیره وقتی ادوارد میخواست که اونو بکشه عموش اومدو گفت نه این کارو نکن یادت نرفته که ما یک هیولا نیستیم وبعد جیمز در میره و بلا سمت خودش میکشونه و خونشو میچشه و ادوارد میزنتش و برای اینکه زهرشو از بدنش بیرون بکشن باید یک خون اشم اونو گاز بگیره و زهرشو بچشه وادوارد اینکارو کرد بعد وقت بلا به هوش اومد ادوارد گفت من باید ازت دور باشم چون من برات خیلی خطرناکم و بعد اونو ترک کرد و بلا دچار افسردگی شد بعد رفتش پیش دوستش جیکوب و با اون رابطه ی خوبی داشت جیکوب بهش پیشنهاد ازدواج داد ولی اون قبول نکرد ووقتی میخواس اونو ببوسه تلفن زنگ زد ادوارد بود ادوارد گفت بلا خوبه ولی جیکوب دوروغکی گفت که بلا مرده و بعد ادوارد دیدش که بلا مرده میخواست خودشو بکشه و بعد بلا جلشو میگیره و به ارامش میرسن اینم قسمت یک این فیلم هرقسمتش به اندازه ی یک فیلم سینمای قسمت دوشم میزارم خدانگه دار واینکه فقط تا قسمت پنجش مونده پارت دوشو فردا میزارم شاید شب و اینکه فعلا

میدونی رویا خوابه اما جنگ تهش مرگ
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید