ماریو ساسانیان
ماریو ساسانیان
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

قاسم نجار

قاسم نجار در بعضی موارد قاسم چوب بُر ياد شده

قصه کهنه و نخ نمای پسرهایی که در محلات چند ادیانی زندگی می کنند دارد بله درسته اوج زندگی قاسم نجار زمانی بود که عاشق یک دختر ارمنی می شود

نام برده طبق روال این مدل داستان ها شکست عشقی می‌خورد پدر قاسم نجار این عشق رو کفر میدانسته روی سر وی آب توبه می ریزد البته با کاسه ای که آب توبه ریخت سر پسر خود را شکست (خدا بیامرز به تربیت فیزیکی خیلی ایمان داشتند) یکی از شاهدان عینی اعلام کرده زمانی که وی لباس خود را عوض میکرده یک خالکوبی صلیب روی سینه چپش مشاهده شده

و جای چاقو

دختر ارمنی با خانواده به فرانسه مهاجرت کرده و بعد به آمريکا بعد از چند سال نامه ای برای دوست خود می نویسد و در آن نامه می پرسد حال قاسم چطور هست؟

چون برادر دوست، دختر ارمنی با قاسم دوست بوده وی از نامه باخبر می‌شود و از نظر قاسم چوب بُر اين سوال عاشقانه ترین جمله جهان از ازل تا ابد هست به گفته وی می‌شود عمری با این سوال زندگی کرد این که چرا همه محله و حتی محله های مجاور این نظر را می دانند مربوط میشه به عباس یاکوزا که این حرف را به ننه اش و آبجی هاش و دوستانش و جابر مکافات جاسم کافکا و.... بیان کرده فقط در آن زمان رسانه های دیجیتال نبوده تا در آنجا هم نظر قاسم نجار در مورد سوال عاشقانه اعلام کند و صدا سیما هم با عباس یاکوزا همکاری نکرده

نامبرده بعد از چند سال با دختر خاله خود رباب ازدواج می کند حاصل این ازدواج می شود پسری با سندرم دان

قاسم مرد ساکتی بود بعد ازین تولد ساکت تر شد هیچ مدرسه پسر قاسم نجار را ثبت نام نکرد قاسم خودش در مغازه نجاری به او سواد و کار با چوب را یاد داد همسر وی در کارخانه روغن نباتی کار می‌کرد و فرصت نداشت باید اشاره شود که وی خط بسیار خوبی دارد و یک تابلو خطاطی به مغازه زده به محتوای :دین و دل بردند و قصد جان می کنند و در تابلوی دیگر به سمت شیشه از پذيرش بانوان معذوریم نوشته شده است از نظر وی نجاری جای زن نیست

وی از زبان عباس یاکوزا شنیده روس ها می گویند روح نجارها همیشه سرگردان هست

قاسم هروز از خودش می پرسد، حال قاسم چطور هست؟

#داستان_کوتاه

دل قوی دار که بنیاد بقا محکم از اوست
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید