نمیدونم چرا دارم اینا رو مینویسم ولی باید بنویسم که مغزم آروم بشه و برگردم سر درسم
خسته ام خیلی خسته از الان خسته از گذشته خسته از آینده میترسم
اینکه قراره چی بشه میترسم از اینکه آینده ام قابل پیش بینی نیست متنفرم
از اینکه شب اعلام نتایج دوباره تکرار شه میترسم
شب اعلام نتایج 1403 سرما خورده بودم و توی تب میسوختم نتایج اومد بدتر شد بهش که فکر میکنم گریم میگیره
خدا بیا بشین روبروم سوال دارم ازت چرا جواب نمیدی بابا خسته ام خسته بلاتکلیفم بلاتکلیف دلم میخواد یه هفته فقط گریه کنم
پاراسال کجا کم گذاشتم که نشد چرا نشد اگه امسالم نیارم اگه امسالم نتیجه خوب نشه چی
خدااااااااااااا چرا جواب نمیدی خو حرفی بزن دارم نابود میشم نمیخوام ازت ناامیدبشم ناامیدم نکن
با این همه ناامیدی باید چیکار کنم با این حالت بی حالی چیکار کنم چرا برای هیچی شوق ندارم اینگار گزینه شوقم خاموش شده خستم خیلی خسته فکرشم نمیکردم پشت کنکوری بشم منی که اینقدر میخوندم
معلم محترمی که میگفتی قطعا دندون میاری کجاییی الان چرا همه ی آدمای دورم بعداز نتیجه کنکور ترکم کردن مگه قتل کرده بودم؟ آقا نیاورم نیاورم ولی چرا نیاورم؟جوابی که خودمم نمیدونم یعنی خدا میدونه؟فک نکنم چون اگه میدونست جواب میداددددد
چرا مامان و بابام همیشه ناامید نگام میکنن مگه چیکار کردم کم خونده بودم کم گذاشتم؟
روزایی که مدرسه نمیرفتم از ساعت 4 صبح میخوندم تا 12 شب کی اینقد درس خوند؟ خو چرا نشد چرا نیاوردم چرا خدا جواب تلاشم رو نداد
مگه نمگین هرکی تلاش کنه نتیجه میبینه چرا من ندیدم چرا هیچی ندیدم چرا نگام نکرد خدا.....
---خسته ام خیلیم خسته---
ببین مادر ببین مادر ببین مادر زمستونه
ببین احوالمو که مثل موی تو پریشونه
واسم رخت عزا تن کن همینجا شمع روشن کن
که امشب حال من عین شب شام غریبونه
حدیثی آیه ای چیزی بخون مادر پریشونم
پریشونم که اینجایی و از چشم تو پنهونم
بغل وا کن واسه پروانه های پیرهنم شاید
بتونم تیکه هامو توی آغوشت بچسبونم
یه جوری گریه کن دنیا بفهمه مادرم اینجاست
تو میدونی فقط که پلک های آخرم اینجاست
صدای گریه هاتو میشنوم دستاتو میبینم
بهم نزدیک شو نزدیک سنجاق سرم اینجاست
جهان دیوونه ای بی دردسر میخواست من بودم
که اهل سوختن بودم که اهل ساختن بودم
دلم میخواست از این لحظه های بی وزنی
به آغوش تو برگردم اگرچه بی بدن بودم
بی بدن بودم …
ببین مادر ببین مادر ببین مادر زمستونه
ببین احوالمو که مثل موی تو پریشونه
واسم رخت عزا تن کن همینجا شمع روشن کن
که امشب حال من عین شب شام غریبونه