مگی رمانت
مگی رمانت
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

زندگی نامه خوناشام

امروز جمعه هست دارم به اهنگ گوش می دم عکس خون ها داره اب دهم رو جاری می کنه به عکس نگاه می کنم .

مامانم می گه که هدفون رو از روی گوشت بردار بی اهمیت بهش نگاهم ور می دارم و می برم یه جای دیگه دارک به سریال تسخیر روح فکر می کنم اخه چرا اسمش گذاشته گلنار مگه گلنار مال سریال گیل دخت نیست.

می خواهم بلند شم اما نوشتن مانعه بلند شدنم می شه .

دلم می خواهد خودکار که با هاش می نویس رو تا اون موقع که دارم تبدیل می شم نگهدارم اما ای وای خودکار زده بالا؟؟

یه پسر هست مال روابط عمومی بنیاد شهید هست .

داره از همه عکس می گیره

وای خدا دارم به ساغر فکر کی کنم دیگه برام مثل یع دوست نیست دیگه واقع دوسش دارم البته هم کاسیم هست.

دیگه دارم خسته می شم اما برای خودم هنوز این ها کافی نیست .

اووف خستم واقع خسته شدم..

ولی

می خواهم برم توی افتاب براب چند دقیقه بشینم اما این خستگی داره منو می کشه

می خواهم بخوابم یه و خواب ابدی برای شروع یک زنگی جدید انا حیف نمیشه یعنی الان نمی شه

یاد اهنگ مافیا کره ای می افتم خیلی اون اهنگ دوست دارم

من می دونم که همه دوست دارن نویسنده رد به ببینن

اما یه چیزی رو می دونی برام سوال هست

چرا والدین مثل یه هم دهه نمی تونن درکت کنن

یا اینکه چرا روز تولدت باید بدترین روز تولدت باشه

می دونید الان می خواهم ......

خونخوناشامناراحتی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید