امروز مسابقه داشتم و تازه برگشتم خونه.
کلا ۱۰ دقیقه سر کلاس قران بودیم و خیلی خوشحال بودیم که کلاسو پیچوندیم.
بعدش تا ناظم و مربی حواسشون نبود رفتیم سوپری کنار مدرسه و یه سری شر و ور گرفتیم و رفتیم سوار اسنپ شدیم.
بچه های دوره ی دوم هم بودن.(اصلا فکر نمیکردیم انقدر باحال باشن)
خلاصه رسیدیم محل مسابقات و لباس عوض کردیم که گفتن هنوز مسابقات ابتداییه و نمیتونیم وارد بشیم.
بعد حدودا نیم ساعت رفتیم تو و راکت ها رو گذاشتیم و منتظر موندیم تا قرعه کشی تموم بشه و تو همین بین داشتیم راجب این صحبت میکردیم که دیگران چقد خوشگلن و چه تیپایی زون ولی ماها چقدر داغون اومدیم.
اولین نفر یکی از هم تیمی های ما بود. اسمش دینا بود و چون اولین مسابقش بود بهش کلی روحیه دادیم. یاد اولین مسابقه ی خودم افتادم. کلاس چهارم بودم.
خلاصه مسابقه ی اولو باخت و حذف شد. ولی بازم خیلی در برابر حریفش عالی بازی کرد. دیدیم یکی از گروها پیتزا سفارش داده. ماهم سفارش دادیم و منتظرش بودیم.
بعد ۲۰ دقیقه که استراحت کردیم اسم منو خوندن. من دستام میلرزید و با اینکه اولین بارم نبود کلی استرس داشتم. چون مسابقه اول تایین کنندس یعنی یا میمونی یا حذف میشی.
راند اول اون برد و راند دوم من. بازی به راند سوم کشید و من بردم. جالبیش این بود دوره دوم هم داشتن تشویقم میکردن و کلی روحیه گرفتم. بعد مسابقه یکی گفت که حریفم از ناراحتی گریه میکرده و من سعی کردم پیداش کنم و بغلش کنم ولی رفته بود. اگه اینو میخونی امیدوارم سال بعد قویتر و درخشنده تر باشی.
تقریبا یه ساعت بعد که هممون مسابقه دادیم دوباره اسم منو خوندن. البته کنار اسم کابوسم.پریسا صادقی و طوبی... بیان به کورت ۱.
من با طوبی کلاس چهارم اشنا شدم توی همین مسابقات.
هر سال هم فقط به طوبی میباختم و حذف میشدم. یعنی من ۵ ساله نتونستم بهش ببرم. ولی ایا امسال اوضاع قراره فرق کنه؟
وقتی اسم طوبی رو گفتن با خودم گفتم شاید اونقدر افتضاح نباشم ولی توی زمین معلوم شد چقد هول کردم.
حتی سرویسم هم از تور رد نمیشد.
بهش خیلی بد باختم. خیلی خیلی بد. طوری که الان که دارم راجبش حرف میزنم هم میتونم دوباره بزنم زیر گریه.
ولی خب من از گریه جلو دیگران متنفرم. معمولا همیشه تو دستشویی گریه میکنم.
مربی مون سعی کرد دلداریم بده ولی میدونستم نباید اونجا بمونم. چون وقتی عصبی میشم و ناراحت هیچ کنترلی روی رفتارم ندارم رفتم توی دستشویی و خودمو خالی کردم. (یه بدبختی دستشویی داشت و منتظر بود من بیام بیرون.)
یکم رفتم هوا خوری و حالم بهتر شد و اومدم تو و به یه چیزی پی بردم. اینکه کسی براش مهم نیست حال ادم خوبه یا بد و فقط باید خودت به خودت اهمیت بدی.
البته که تیممون خیلی قوی نبود و مقام نیوردیم ولی من به هممون افتخار میکنم. مرسی که کنارم برای پیروزی جنگیدید مهتا و دینا و دینا ی دو
هدف جدید : برد طوبی تو بدمینتون