شروع نباید عادی باشد
حالا که روزنامه و مطبوعات زیاد شده و هر ناشری موظف است حداقل 4 کتاب در سال منتشر کند، حالا که مردم تنبل شدهاند و کم حوصله، حالا که تعداد کتابخوانها و روزنامهخوانها کم شده و بیشتر مردم ترجیح میدهند از رادیو و تلوزیون استفاده کنند، پس یک نوشته باید در همان قدم اول مخاطب را جذب کند. وقتی برای مقدمهچینی وجود ندارد.
شروع یک نوشته باید مثل فنجان چایی باشد که لبه میز لق لق میخورد. این لق لق خوردن هر بینندهای را منتظر نگه میدارد تا از سرانجام فنجان سر دربیاورد.
حالا فکر کنید این فنجان درست وسط میز باشد. آیا باز هم جالب توجه است؟
شروع نوشته باید مثل یک چنگک باشد که در ذهن خواننده میافتد و او را همراه متن میکشند. لقلق خوردن فنجان یاد شده حکم همان چنگک را دارد.