ویرگول
ورودثبت نام
توت فرهنگی
توت فرهنگی
خواندن ۳ دقیقه·۱۰ روز پیش

چه فرقی میکنه

دیروز تا حالا هرچی فکر کردم به نتیجه خاصی نرسیدم. پس تصمیم گرفتم بنویسم و در حین نوشتن فکر کنم.

حالت اول اینه که کاملا اختیار داریم و هر تصمیم ما آینده مون رو می سازه. چیزی که در ادبیات دینی شدیدا بهش تاکید میشه و سعی میشه انسان رو متوجه مسوولیت انتخاب هاش بکنه. یعنی هر لحظه باید حواست باشه چیکار میکنی چون مسوولیت عواقب بعدیش با توه.

اما بیاین حالتی رو در نظر بگیریم که شبیه ربات های کد گذاری شده، فقط داریم کد ها رو اجرا می کنیم و هیچ اختیاری نداریم. من همین الان یه خرما برداشتم و با چایی خوردم. اگه این کار من بی اختیار بوده، پس چرا بهش فکر کردم؟ اصلا کاری که بی اختیار باشه، آدم بهش فکر میکنه؟

بد تر از اون، من شک کردم که آیا خرما خوردن من درست بوده یا غلط. آیا کاری که بی اختیار باشه بهش شک می کنیم؟ شاید اون فیلسوف معروف به اینجا رسید که گفت شک میکنم پس هستم. (دکارت بود؟)

اما من میخوام یکم جلوتر برم. به نظرم واقعا انسان پیچیده تر از این حرف هاست. مثلا اگر خود شک کردن هم یک کد باشه چی؟ یک کد که میگه این شخص هر کاری کرد بعدش شک کنه. یک کد که میگه جوری شک کنه، که از روی همین شک فکر کنه که هست و اختیار داره و اینجوری ردِ بی اختیار بودنش گم بشه. دقیقا مث قاتل هایی که هیچ ردی از خودشون باقی نمیذارن، اون برنامه نویس های خفن هم هیچ ردی از خودشون باقی نمی ذارن. در واقع میدونن که یک آدم ممکنه به این چیزها فکر کنه، و یک قدم جلوتر از اون حرکت میکنن.

حتی اینکه ما خواب می بینیم و از روی این نتیجه میگیریم که روح داریم، ممکنه یه ردگم کنی باشه. نه؟


برگردیم به حالت دوم که اختیار نداریم. حالا من خرما رو برداشتم و خوردم و اختیار هم نداشتم. این چه تاثیری در تصمیمات بعدی من داره؟ آیا دیگه تصمیم نمی گیرم و انتخاب نمی کنم؟ چرا می کنم ولی میدونم تمام فرآیند تصمیم گیری و انتخاب یه کده.

خب که چی؟ این که همون شد! یعنی حالت اول با حالت دوم یکی شد! در هر دو حالت من تصمیم می گیرم و انتخاب می کنم، با این تفاوت که در حالت اول این منم که دارم تصمیم میگیرم و انتخاب میکنم، و در حالت دوم این کد ها هستن.

خب...

اسم اون کدها رو نمیشه "من" گذاشت؟

یعنی وقتی دارم میگم کد ها دارن تصمیم میگیرن، در واقع این منم که دارم تصمیم میگیرم. مگه کدها من نیستن و من کدها نیستم؟ چیزی جز اینه؟

و یه چیز دیگه که الان به فکرم رسید... فرض کنیم که اونی که کد نوشته، برای من اینطوری نوشته که بین خطوط رانندگی نکنم. حالا من میشینم پشت فرمون، و بین خطوط رانندگی می کنم، و با این کار به برنامه نویس عوضی می فهمونم کت تن کیه!

شاید همین کار من هم کدگذاری شده باشه، ولی لعنت بهش، من کد هستم و کد منم!

حالا سوالی که هست اینه که آیا این کد ها میتونن خودشون رو تغییر بدن؟

شاید بله، و شاید اصلا کل فرآیند زندگی همین تغییر کد ها باشه. شاید اصلا کار اصلی ما توی دنیا این باشه که کدهارو اصلاح کنیم. و این کد های اصلاح شده رو به نسل بعدی منتقل کنیم و همینطور به مرور به نسل های پیشرفته تری از ربات های انسانی برسیم. یعنی بچه هامون از خودمون پیشرفته تر، باهوش تر و درست تر باشن. خطاهاشون کمتر باشه.

شاید ما همون سی هستیم که بعدش شدیم پلاس پلاس و بعدترش شارپ شدیم و در نهایت به پایتون و آر و اینها رسیدیم. شاید ما واقعا واقعا واقعا کد هستیم. کدهای DNA...

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید