ویرگول
ورودثبت نام
Arefeh_Ghamkhar
Arefeh_Ghamkhar
خواندن ۱۲ دقیقه·۳ سال پیش

از خانه تا سیاره ی پروکسیما


بازتاب اولین جرقه های حضور در پروکسیما:

چون ورود به پروکسیما جدیدترین تجربه ی من نسبت به بقیه ی تجربه ها ویک محیط جدید بود،خیلی استرس داشتم،چون وارد یک محیط کاری غیر حضوری شده بودم، اصلاٌ فکر نمی کردم بتوانم این کار را انجام بدهم.

از اوج استرس تا بسته بودن صدا:آن قدراسترس داشتم نمی دانستم صدای لب تابم بسته است، اولین مقاله در مورد خیابان استقلال بود.من مقاله ام را تو گروه فرستادم، ولی چون صدا نداشتم،چندبار گفتم استاد این مقاله من است ولی باز هم صدایم نمی رفت. مجبور به تایپ کردن شدم ،نوشتم استاد این مقاله من است.

چون ما همیشه با اعضای گروه در ارتباط هستیم ،تایپ ها در گروه زیاد شده بود،مقاله ی من بالا نمی آمد ، استاد به من گفت: از جلسه خارج نشو،تو جلسه بمان کارت دارم ،چند دقیقه بعد متوجه شدم صدا بسته بود ومن از فرط استرس یادم نبود باید صد ا را بازکنم.

هندز فیری گذاشتم که صدای استاد را راحت بشنوم ولی باز هم صدا نداشتم.

خانم ابوالقاسمی(استاد تولید محتوا) چون می خواست با همه ی بچه ها ارتباط برقرار کند،وقتی متوجه شد من با هندز فری هم صدا ندارم همان موقع بامن تماس گرفت،گفت عارفه مشکل خواصی داری حرف نمی زنی،من هم گفتم نه استاد من مشکل خواصی ندارم من معمولا دختر ساکتی هستم.

ازنصب برنامه تا یادگیری عمیق:من قبلا برنامه نصب کرده بودم ولی در کلاس حضوری وبه صورت تکی،این که گروهی و مجازی برنامه نصب کنم برای من تجربه ی جدید وشرینی بود.من هر چی فیلم آموزشی تا الان دیده بودم از توی سایت های آموزشی ، و یا سرچ کردن توی گو گل پیدا می کردم ، من مدیا پلیر ها را برای بالا بردن وضو ح و کیفت سریال هایی که از اینترنت دانلود می کردم بود.مدیاپلیر آموزشی نمی شناختم. نصب این برنامه خیلی سخت بود،شیرنی کار این جا بود که استاد پادبه پام آمد،تا آخر که برنامه رانصب کنم.

استاد ها معمولا به بچه هایی که معلولیت دارند توجه خاصی نمی کنند وفکر می کنند این گونه ازبچه ها توانایی ندارد تا از خو دشان یک حرک جالبی بروزدهند.

این که استاد با صبر و مهربانی کمک کند تا کاری را انجام بدهی برایم عجیب بود ، چون جلسه به صورت مجازی بود،استاد مارا ندیده بود و فقط صدای ما را شنیده بود. فکر نمی کردم که استاد کمکم کند.

وقتی شروع به نصب برنامه کردم ، استاد با مهربانی و صبوری تمام به من گفت:برای نصب این برنامه اگر مشکلی داشتی به من خبر بده .

وقتی استاد این مطلب را بیان کرد خیلی خوش حال شدم انگار تمام دنیا را به من دادند، و از ته دلم خداروشکر کردم که همچین استادمهربانی دارم.

شاید بارور نکیند ولی این حرف استاد باعث شدخیلی انرژی بگیرم و این برنامه نصب آن خیلی طول می کشید که در مدت کوتاهی نصب کردم.

برنامه که نصب آن چند ساعت طول می کشید به سرعت نصب کردم و استاد تا آخرین لحظه که برنامه را نصب کنم پا به پام آمد شرین ترین لحظه کاری را داشتم تجربه می کردم.

منفی دل نچسب :ما هفته ای سه رو ز در پروکسیما جلسه داریم روز های شنبه ، دوشبه ،چهارشنبه

دریکی ازاین هفته ها روز سه شنه ما مهمان داشتیم ،که ار شهرسان آمده بودند،من اصلاٌ شرایط انجام تسک را نداشتم چون پدربزرگ و عمه ام خوششان نمی امدکه من دائم سرم به کامپیوتر گرم باشد،دلشان می خواهد،تمام توجه من به آن ها باشد، تسک برای استاد دیر ارسال کردم،برای استاد،پیام فرستادم که استاد ما مهمان داریم و من شرایط انجام تسک راندارم،استاد هم قبول کرده وتا ساعت دوبعد ظهر به من فرصت داد،چون بابا بزرگم پیر است و اصلا طاقت گرسنگی را ندارد،ما چهارشنبه تا ساعت دوا زده جلسه داشیم واستادبه من تاساعت دوفرصت داده بودکه تسک ام را ارسال کنم تا نهار بخوریم ساعت دو شد ومن نتوانستم ارسال کنم .در دوره دوم کار جدی تر شده بود، و انجام تسک نمره داشت، استا دبه ماگفت بچه ها از این دوره به بعد انجام تسک نمره دارد ،و شما حرفه ای تر شده اید.چون تسک دیر ارسال شد من نتوانستم رضایت استاد مهربانم را به دست آورم به همین دلیل نمره منفی گرفته،حسابی نا امید شدم.

تا شنبه فرصت مناسبی برای گریه گردن بود، تصمیم گرفتم انصراف بدهم، پاهایم را در یک کفش کرده عزم خود راجزم کرده که انصراف بدهم، موضوع را با مادرم مطرح کردم و مامانم گفت:دخترم توتا الان خیلی زحمت کشیدی انصراف نده ، من به حرف مامانم و زحمتی که استادبرای نصب برنامه ام کشیده و پا به پایم تا آخر نصب برنامه آمده بود از انصراف دادن صرف نظر کردم.

بازی انگیزشی با استاد:بعد از امتحان اول استاد برای این که ما از نوشتن خسته نشویم بازی باکلمات راترتیب داد،بازی خیلی قشنگ و نشاط آوری بود ،من وسط بازی خیلی خندیدم ،بازی تخیلی و با مزه ای بود خیلی کیف کردم و انرژی مضاعفی برای نوشتن به دست آوردم.

چقدر زیباست وقتی که استادی به پیشنهادات دانشجویان خود احترام گذاشته و قبول می نماید که آزمون به وقت دیگری موکول شود:

همه ما قرار بود در روز دوشنبه آزمون داده ولی با پیشنهاد بچه ها به دلیل استرس ،آزمون با موافقت استاد عزیزبه سه شنبه تغییر یافت.

روز دوشنبه بود که ابتدای شروع جلسه با شوخی و خندیدن استاد روبرو شدیم و ایشان فرمودند :که به به می بینم امتحان دارید،ولی بچه ها گفتند استاد ما استرس داریم که بلا فاصله استاد فرمودند امرو ز فقط تسک ها را بررسی می کنیم و هر کاری که دوست دارید بعد از جلسه انجام دهید وروز سه شنبه امتحان می گیرم.بالاخره روز سه شنبه فرا رسید وما امتحان دادیم.روز سه شنبه خیلی استرس داشتیم،استادقبل از امتحان یک جلسه ی پرسش و پاسخ گذاشت تامروری بر مطالب گذشته داشته و هم باعث کاهش استرس ما شود.دقایقی قبل از شروع امتحان استاد به شوخی گفتند وای امتحانتون خیلی سخته ،به طوری که همه ما بچه ها خندیدیم .امتحان شروع شد که دارای دوقسمت بود قسمت اول در مورد تسک ها و فیلم آموزشی که در مورد تولید محتوا دیده بودیم بود،قسمت دوم چند عدد عکس را باید ادیت می کردیم.باید کپشن می نوشتیم ،اندازه مناسب عکس را بررسی می کردیم،وضوح و شفافیت رنگ عکس رانیزبررسی کرده ،که بالاخره امتحان به پایان رسید.

جلسه در روز چهارشنبه:

چهارشنبه روز ویژه ای بود .هم مهمان داشتیم هم قرار بود نتیجه آزمون مشخص شود.مهمان ویژه ی جلسه ما رئیس شرکت کار آموزش نشستنکی تولید محتوا آقای اسماعیلی بودند.ارتباط جلسات هفتگی ما همیشه از طریق وویس بود ولی باتوجه به حضور آقای اسماعیلی آن روز جلسه با وبکن و صوتی تصویری برگزار شد.

شروع جلسه آقای اسماعیلی با گفتن این مطلب ،که شما دورادور بنده را می شناسید ولی تا کنون توفیق آشنایی با شما را نداشتم

به همین دلیل جلسه را جهت آشنایی باشما به صورت تصویری برگزار کردم.اولین سئوال آقای اسماعیلی این بود که احساس تان را در مورد تولید محتوا توضیح دهید و تا فراگیری کامل دروس محتوا ما از شما حمایت می کنیم.در جلسه استاد از آقای اسماعیلی تشکرکردبابت برگزاری جلسه به صورت تصویری،و این مطلب را هم عنوان کردند که من همیشه فقط صدای یچه ها را داشتم ولی با حضور شما توانستم بچه ها را به صورت تصویری ببینم و من هیشه روز های جلسه به خاطر انگیزه حرف زدن با تک تک بچه ها از خواب بیدار می شوم.ضمنا گفت که تک تک بچه ها همیشه مقاله های خوبی می نویسند.حضور آقای اسماعیلی در جلسه حدودا دقیقه به طول انجامید.که بعداز ترک اقای اسماعیلی از جلسه ،استاد به شوخی گفتند که ایاابتدا حذفی ها را اعلام کنم یا آنهایی که با ما در جلسه هستند؟من به استاد گفتم ،استاد اول حذفی ها را اعلام کنید.که بالافاصله استاد فرمودند که ما اصلا حذفی نداریم.که بعد از آن نمره های بچه ها را اعلام کردند.بعد از اعلام نمره ها از استاد پرسیدم ،استاد آیا دیگر جلسه نداریم؟که ایشان فرمودند خیر،فقط تسکی در موردجلسات ده روز پیش بنویسید.وبعد خسته نباشیدی گفتند و جلسه به اتمام رسید.از خانه تا سیاره ی پروکسیما پروکسیما:

چون ورود به پروکسیما جدیدترین تجربه ی من نسبت به بقیه ی تجربه ها ویک محیط جدید بود،خیلی استرس داشتم،چون وارد یک محیط کاری غیر حضوری شده بودم، اصلاٌ فکر نمی کردم بتوانم این کار را انجام بدهم.

از اوج استرس تا بسته بودن صدا:آن قدراسترس داشتم نمی دانستم صدای لب تابم بسته است، اولین مقاله در مورد خیابان استقلال بود.من مقاله ام را تو گروه فرستادم، ولی چون صدا نداشتم،چندبار گفتم استاد این مقاله من است ولی باز هم صدایم نمی رفت. مجبور به تایپ کردن شدم ،نوشتم استاد این مقاله من است.

چون ما همیشه با اعضای گروه در ارتباط هستیم ،تایپ ها در گروه زیاد شده بود،مقاله ی من بالا نمی آمد ، استاد به من گفت: از جلسه خارج نشو،تو جلسه بمان کارت دارم ،چند دقیقه بعد متوجه شدم صدا بسته بود ومن از فرط استرس یادم نبود باید صد ا را بازکنم.

هندز فیری گذاشتم که صدای استاد را راحت بشنوم ولی باز هم صدا نداشتم.

خانم ابوالقاسمی(استاد تولید محتوا) چون می خواست با همه ی بچه ها ارتباط برقرار کند،وقتی متوجه شد من با هندز فری هم صدا ندارم همان موقع بامن تماس گرفت،گفت عارفه مشکل خواصی داری حرف نمی زنی،من هم گفتم نه استاد من مشکل خواصی ندارم من معمولا دختر ساکتی هستم.

ازنصب برنامه تا یادگیری عمیق:من قبلا برنامه نصب کرده بودم ولی در کلاس حضوری وبه صورت تکی،این که گروهی و مجازی برنامه نصب کنم برای من تجربه ی جدید وشرینی بود.من هر چی فیلم آموزشی تا الان دیده بودم از توی سایت های آموزشی ، و یا سرچ کردن توی گو گل پیدا می کردم ، من مدیا پلیر ها را برای بالا بردن وضو ح و کیفت سریال هایی که از اینترنت دانلود می کردم بود.مدیاپلیر آموزشی نمی شناختم. نصب این برنامه خیلی سخت بود،شیرنی کار این جا بود که استاد پادبه پام آمد،تا آخر که برنامه رانصب کنم.

استاد ها معمولا به بچه هایی که معلولیت دارند توجه خاصی نمی کنند وفکر می کنند این گونه ازبچه ها توانایی ندارد تا از خو دشان یک حرک جالبی بروزدهند.

این که استاد با صبر و مهربانی کمک کند تا کاری را انجام بدهی برایم عجیب بود ، چون جلسه به صورت مجازی بود،استاد مارا ندیده بود و فقط صدای ما را شنیده بود. فکر نمی کردم که استاد کمکم کند.

وقتی شروع به نصب برنامه کردم ، استاد با مهربانی و صبوری تمام به من گفت:برای نصب این برنامه اگر مشکلی داشتی به من خبر بده .

وقتی استاد این مطلب را بیان کرد خیلی خوش حال شدم انگار تمام دنیا را به من دادند، و از ته دلم خداروشکر کردم که همچین استادمهربانی دارم.

شاید بارور نکیند ولی این حرف استاد باعث شدخیلی انرژی بگیرم و این برنامه نصب آن خیلی طول می کشید که در مدت کوتاهی نصب کردم.

برنامه که نصب آن چند ساعت طول می کشید به سرعت نصب کردم و استاد تا آخرین لحظه که برنامه را نصب کنم پا به پام آمد شرین ترین لحظه کاری را داشتم تجربه می کردم.

منفی دل نچسب :ما هفته ای سه رو ز در پروکسیما جلسه داریم روز های شنبه ، دوشبه ،چهارشنبه

دریکی ازاین هفته ها روز سه شنه ما مهمان داشتیم ،که ار شهرسان آمده بودند،من اصلاٌ شرایط انجام تسک را نداشتم چون پدربزرگ و عمه ام خوششان نمی امدکه من دائم سرم به کامپیوتر گرم باشد،دلشان می خواهد،تمام توجه من به آن ها باشد، تسک برای استاد دیر ارسال کردم،برای استاد،پیام فرستادم که استاد ما مهمان داریم و من شرایط انجام تسک راندارم،استاد هم قبول کرده وتا ساعت دوبعد ظهر به من فرصت داد،چون بابا بزرگم پیر است و اصلا طاقت گرسنگی را ندارد،ما چهارشنبه تا ساعت دوا زده جلسه داشیم واستادبه من تاساعت دوفرصت داده بودکه تسک ام را ارسال کنم تا نهار بخوریم ساعت دو شد ومن نتوانستم ارسال کنم .در دوره دوم کار جدی تر شده بود، و انجام تسک نمره داشت، استا دبه ماگفت بچه ها از این دوره به بعد انجام تسک نمره دارد ،و شما حرفه ای تر شده اید.چون تسک دیر ارسال شد من نتوانستم رضایت استاد مهربانم را به دست آورم به همین دلیل نمره منفی گرفته،حسابی نا امید شدم.

تا شنبه فرصت مناسبی برای گریه گردن بود، تصمیم گرفتم انصراف بدهم، پاهایم را در یک کفش کرده عزم خود راجزم کرده که انصراف بدهم، موضوع را با مادرم مطرح کردم و مامانم گفت:دخترم توتا الان خیلی زحمت کشیدی انصراف نده ، من به حرف مامانم و زحمتی که استادبرای نصب برنامه ام کشیده و پا به پایم تا آخر نصب برنامه آمده بود از انصراف دادن صرف نظر کردم.

بازی انگیزشی با استاد:بعد از امتحان اول استاد برای این که ما از نوشتن خسته نشویم بازی باکلمات راترتیب داد،بازی خیلی قشنگ و نشاط آوری بود ،من وسط بازی خیلی خندیدم ،بازی تخیلی و با مزه ای بود خیلی کیف کردم و انرژی مضاعفی برای نوشتن به دست آوردم.

چقدر زیباست وقتی که استادی به پیشنهادات دانشجویان خود احترام گذاشته و قبول می نماید که آزمون به وقت دیگری موکول شود:

همه ما قرار بود در روز دوشنبه آزمون داده ولی با پیشنهاد بچه ها به دلیل استرس ،آزمون با موافقت استاد عزیزبه سه شنبه تغییر یافت.

روز دوشنبه بود که ابتدای شروع جلسه با شوخی و خندیدن استاد روبرو شدیم و ایشان فرمودند :که به به می بینم امتحان دارید،ولی بچه ها گفتند استاد ما استرس داریم که بلا فاصله استاد فرمودند امرو ز فقط تسک ها را بررسی می کنیم و هر کاری که دوست دارید بعد از جلسه انجام دهید وروز سه شنبه امتحان می گیرم.بالاخره روز سه شنبه فرا رسید وما امتحان دادیم.روز سه شنبه خیلی استرس داشتیم،استادقبل از امتحان یک جلسه ی پرسش و پاسخ گذاشت تامروری بر مطالب گذشته داشته و هم باعث کاهش استرس ما شود.دقایقی قبل از شروع امتحان استاد به شوخی گفتند وای امتحانتون خیلی سخته ،به طوری که همه ما بچه ها خندیدیم .امتحان شروع شد که دارای دوقسمت بود قسمت اول در مورد تسک ها و فیلم آموزشی که در مورد تولید محتوا دیده بودیم بود،قسمت دوم چند عدد عکس را باید ادیت می کردیم.باید کپشن می نوشتیم ،اندازه مناسب عکس را بررسی می کردیم،وضوح و شفافیت رنگ عکس رانیزبررسی کرده ،که بالاخره امتحان به پایان رسید.

جلسه در روز چهارشنبه:

چهارشنبه روز ویژه ای بود .هم مهمان داشتیم هم قرار بود نتیجه آزمون مشخص شود.مهمان ویژه ی جلسه ما رئیس شرکت کار آموزش نشستنکی تولید محتوا آقای اسماعیلی بودند.ارتباط جلسات هفتگی ما همیشه از طریق وویس بود ولی باتوجه به حضور آقای اسماعیلی آن روز جلسه با وبکن و صوتی تصویری برگزار شد.

شروع جلسه آقای اسماعیلی با گفتن این مطلب ،که شما دورادور بنده را می شناسید ولی تا کنون توفیق آشنایی با شما را نداشتم

به همین دلیل جلسه را جهت آشنایی باشما به صورت تصویری برگزار کردم.اولین سئوال آقای اسماعیلی این بود که احساس تان را در مورد تولید محتوا توضیح دهید و تا فراگیری کامل دروس محتوا ما از شما حمایت می کنیم.در جلسه استاد از آقای اسماعیلی تشکرکردبابت برگزاری جلسه به صورت تصویری،و این مطلب را هم عنوان کردند که من همیشه فقط صدای یچه ها را داشتم ولی با حضور شما توانستم بچه ها را به صورت تصویری ببینم و من هیشه روز های جلسه به خاطر انگیزه حرف زدن با تک تک بچه ها از خواب بیدار می شوم.ضمنا گفت که تک تک بچه ها همیشه مقاله های خوبی می نویسند.حضور آقای اسماعیلی در جلسه حدودا دقیقه به طول انجامید.که بعداز ترک اقای اسماعیلی از جلسه ،استاد به شوخی گفتند که ایاابتدا حذفی ها را اعلام کنم یا آنهایی که با ما در جلسه هستند؟من به استاد گفتم ،استاد اول حذفی ها را اعلام کنید.که بالافاصله استاد فرمودند که ما اصلا حذفی نداریم.که بعد از آن نمره های بچه ها را اعلام کردند.بعد از اعلام نمره ها از استاد پرسیدم ،استاد آیا دیگر جلسه نداریم؟که ایشان فرمودند خیر،فقط تسکی در موردجلسات ده روز پیش بنویسید.وبعد خسته نباشیدی گفتند و جلسه به اتمام رسید.

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید