این روزها به ندرت رمان عاشقانهای خواهید یافت که درس زندگی دهد، یا اینکه قهرمانان کتاب در پایان با قلب مخاطب همراه شوند. اثر پرفروش من پیش از تو نوشته رماننویس مشهور انگلیسی جوجو مویز از این دست کتابها است.
کتاب با لوئیزا کلارک که دختری جوان و 26 ساله است شروع میشود. او که جاه طلب و موفق نیست، مدام در داشتن شغلی پایدار و همیشگی شکست میخورد. لوئیزا با سمت پیشخدمت در کافهای محلی مشغول به کار است و شغلش به عنوان کمک درآمدی برای خانواده فقیرش است. در ادامه داستان، دیری نمیگذرد که کارش را از دست میدهد.
او که بسیار مأیوس شده، به سفارش دوست ورزشکارش «پاتریک» به مرکز کاریابی میرود. از آنجا او پیشنهاد مصاحبه برای سرپرستی فردی بالغ اما معلول را میپذیرد. او مرد جوانی به نام «ویل ترینر» میباشد که از طبقه بالای جامعه است. او روزگاری فردی بسیار پر جنب و جوش با آرزوهای بزرگ بود، ولی به علت تصادف با موتورسیکلت فلج شده و تمام وقت بر روی صندلی چرخدار (ویلچر) نشسته و تمایل خود را برای زندگی از دست داده است. مادر ویل، کامیلا به خوبی میداند چگونه اوضاع را مدیریت کند تا روزی که او برای پایان دادن به نابسامانیهای فرزندش، دختری شاد، سرزنده و با احساس را که همان لوئیزا است را استخدام میکند.
نویسنده باهوش سرشارش در دام عاشقانههای کلاسیک گرفتار نشده و بیشتر به دنبال نمایش و تأکید بر ویژگیهای مهم زندگی است. این کتاب به ما میآموزد که چگونه زندگی را به چالش بکشیم و کجا باید داستانی عاشقانه و شیرین را در پسزمینهای از رویدادهای آموزنده زندگی، نه با صدایی بلند و نه خیلی محو شده در عشقی خوشبینانه را دید. اگر شما به دنبال رمانی واقعبینانه هستید و نمی خواهید تنها سرانجام عشق را ببینید، باید به دوردستها خیره شوید، جایی که داستان لوئیزا و ویل میخواهد تصوری پایدار در ذهن خواننده ایجاد کند.
جوجو مویز، رمان من پیش از تو را بسیار روان نوشته است و با احساسات عمیق از سر آگاهی خواننده را متحول میکند. گفتگوها در کتاب خندهدار، جذاب و آزاد است. داستان دوستی بین لوئیزا کلارک و ویل ترینر از دل دعواها، ناسازگاریها و سوء تفاهمات بیرون میآید.
شخصیتهای کتاب، واقعی و صادقانه رفتار میکنند و با نقصهای خود به خوبی روبرو شده و سعی در برطرف کردنشان هستند. رفتار لوئیزا کلارک واقع گرایانه است و رشد شخصیت او به اندازه کافی قانع کننده است تا خواننده بتواند به خاطر شیرین بودن، طبیعت احساسی و تعلق خاطرش برای مراقبت از ویل، با او همزادپنداری کند. از سوی دیگر، ویل ممکن است ناراحت کننده، خودمحور و در عین حال شخصیتی ناخوشایند به نظر رسد و مخاطب تنها برای او تأسف میخورد. اما با پیشرفت داستان، میتوان تصویری پرجنبوجوش از مردی سرشار از زندگی و عشق را دید.
نویسنده تفسیر تازهای از داستانهای عاشقانه در سطوح رایجش را ارائه میدهد و از حساسیتهای بیمورد بر مخاطب جلوگیری میکند. شخصیتها فوراً در دام عشق نمیافتند، اما نخست دوستی و اعتماد را پرورش میدهند؛ زیرا آنها ناامیدی و سختیهای زندگی را درک کردهاند. لوئیزا در بخشی از کتاب میگوید: «شما خوشحالی مرا میسازید، حتی زمانی که خیلی بداخلاق میشوید. من ترجیح میدهم با شما باشم، نسبت به هر کس دیگری در جهان.»
با خواندن کتاب، گاهی ممکن است از سر خنده، دیوانهوار شاد شوید و یا گاهی سیلآسا اشک ریزید. جادوی کلمات از سوی نویسنده نه تنها قدرتمند، بلکه زیبا هستند و میتوانند خواننده را با عمیقترین احساسات درونیاش مواجه کند. به طور کلی، کتاب بسیار غیر منتظره و با حالتی بسیار دلهرهآور به پایانش نزدیک میشود. قسمتهای نخستین تا میانههای رمان روایتی ساده و مستقیم دارد، اما در نهایت، شما به نقطهای میرسید که نمیتوانید کتاب را به کنار بگذارید.
هرکسی که هستی و هر کجا زندگی میکنی، مشکلات شخصی و اجتماعی که در این کتاب وجود دارد تا حدودی برایت آشنا خواهد بود، به این معنا که شما با هر یک از کاراکترها درنهایت همزادپنداری خواهید کرد. یکی از دوستانم حتی گفت: «هدیهای مناسب برای یک دوست میتواند نسخهای از کتاب من پیش از تو باشد، زیرا این را یادآوری میکند که زندگی تنها شادی نیست.»
موضوع یا بهتر است بگوییم موضوعات حساسی را جوجو مویز در رمانش بیان میکند، مانند تجاوز، افسردگی، خودکشی و ظلم و ستم به زنان. او به ما چشمانداز زندگی فردی را در مورد این مشکلات به ما میدهد و به ما یادآوری میکند که قربانی هرگز نباید مورد سرزنش قرار گیرد. به طور کلی، همه ما به کسی نیاز داریم، زیرا همه ما به تنهایی قادر به روبرو شدن با برخی از رویدادهای دهشتناک زندگی نیستیم.
جوجو مویز به موضوع طبیعت بشر میپردازد و اینکه ارتباط برقرار کردن با افراد خاص باعث میشود که عمق زندگی را بیشتر درک کنید. داستان نه تنها در پس زمینهای عاشقانه روایت میشود، بلکه این نکته را بیان میکند که چگونه زندگی میتواند در هر لحظه تغییر کند.
این کتاب اصل زندگی را به تصویر میکشد که ما آن را تجربه خواهیم کرد، اما همانطور که واقعاً است، با واقعیتهای سخت و بیعدالتیها. با این حال، دیدگاه این کتاب خواننده را تشویق میکند که زیبایی را در نقایص افراد، چه جسمی و چه احساسی پیدا کند و ما را قادر به درک طوفانهای زندگی در میان آفتاب کند.
بخشی از رمان من پیش از تو نوشته جوجو مویز را m در زیر آوردهایم:
ویل چپ چپ به من نگاه میکرد. نگاهش هنوز شادی چند ثانیه پیش را داشت. حالتش میگفت: خیلی خب، بیا از این برنامه لذت ببریم.
رهبر گروه، قدمی به جلو برداشت، دو بار روی میز زد و سکوتی فراگیر پخش شد. من سکون را حس کردم، تالار کنفرانس سرزنده و منتظر شروع بود. سپس او چوبش را پایین آورد ناگهان صدای خالص شنیده شد. صدا را مثل یک چیز فیزیکی حس میکردم؛ فقط با گوشهایم صدا را نمیشنیدم. تمام وجودم را میگرفت، اطرافم را پر میکرد. تمام احساساتم را مرتعش میکرد. پوستم سوزن میشد و دستهایم عرق کرده بود. ویل هیچ کدام از اینها را به من نگفته بود. فکر میکردم که از موسیقی خسته میشوم. زیباترین چیزی بود که تا به حال شنیدهام.
موسیقی باعث میشد که از تصوراتم به جاهای غیر قابل باوری برود؛ وقتی آنجا نشسته بودم، به چیزهایی فکر میکردم که سالها به آنها فکر نکرده بودم، احساسات قدیمیام وجودم را فراگرفت، افکار و ایدههای جدید از مغزم خارج میشود. انگار خیالاتم شکل جدیدی پیدا کرده بودند. این فشار زیادی به من وارد میکرد؛ ولی نمیخواستم تمام شود. میخواستم برای همیشه آنجا بنشینم. نگاهی به ویل کردم. حواسش کاملاً پرت شود و در حال و هوای خودش نبود. برگشتم، اصلاً میترسیدم که به او نگاه کنم. از این که چه حسی دارد و در حال و هوای خودش نبود. برگشتم، اصلاً میترسیدم که به او نگاه کنم. از این که چه حسی دارد میترسیدم، عمق نابودی که در خودش حس میکرد، ترس فراگیری که احساس میکرد. زندگی ویل ترینر بسیار فراتر از تجربیات من بود. من کی باشم که به او بگویم باید چگونه زندگی کند؟
همچنین، برای دانلود نسخه الکترونیکی کتاب من پیش از تو به سایت طاقچه مراجعه کنید، همچنین اگر از گوش فرادادن به داستان بیشتر از خواندن لذت میبرید، خرید آنلاین نسخه کامل و یا خلاصه من پیش از تو را در قالب کتاب صوتی پیشنهاد میدهیم.
-
برای دریافت لینک کتاب ازطاقچه ضربه بزنید