گاهی آدمهایی وارد زندگیمان میشوند که انگار مأموریتشان فقط یک چیز است:
اینکه درسی را به ما یاد بدهند.
و تا زمانی که آن درس را نفهمیم، جهان همان آدمها را با چهرههای تازه، رفتارهای مشابه و زخمهای تکراری دوباره سرِ راهمان میگذارد.
اما وقتی بالاخره آن درس را میگیریم، یکجور آرامشِ عجیب درونمان مینشیند.
دیگر مثل قبل نمیپرسیم «چرا این اتفاق افتاد؟» یا «چرا او اینطور بود؟»
میفهمیم که بعضی آدمها فقط برای یک مرحله از زندگی ما مناسباند، نه برای تمامش.
میفهمیم که ارزش خودمان خیلی بیشتر از چیزی بوده که فکر میکردیم.
از همینجا به بعد است که رفتارهایمان تغییر میکند.
دیگر آنقدرها مهربانِ بیمرز نیستیم.
یاد میگیریم با هر کسی به اندازهی ظرفیتش رفتار کنیم.
نه از روی بیمحبتی؛ از روی فهمیدنِ خود.
و با اینکه این مرحله را پشت سر گذاشتهایم، میدانیم که زندگی هنوز درسهای دیگری برایمان کنار گذاشته.
شاید چند سال بعد، آدم دیگری باشیم؛
آدمی که از دل تجربهها ساخته شده، نه از دل تکرارها.
این مسیرِ تغییر، همان چیزیست که آرامآرام «منِ امروز» را شکل میدهد.
دوست داری پستت چه حالوهوایی داشته باشه؟ 🌿✨