حالا که تصمیم گرفتهام نیازمندیهای خودم را لیست کرده و منتشر کنم، راستش کمی خجالت میکشم.
اینکه کسی بفهمد و پیش خودش بگوید اینو باش، نیازمندیهاش چقد مسخرهست.
ولی با یاد کتاب جرئت کن و منتشر کن نیروی تازهای میگیرم و تازه یاد هزار و یک مطلبی میافتم که هزاران آدم خارجی و ایرانی دربارهی روزمرگیها، خواستهها، رویاها و دلخوشیهای به ظاهر کوچکشان نوشتهاند و همانها چقدر حال من و هزار و یک نفر دیگر را خوب کرده است و جالب اینکه چقدر اکثر اوقات خواستهها و دلخوشیهایمان شبیه هم بوده است.
نیازمندیهای من:
دویدن هر روزه
یوگا
زومبا
نقاشی کشیدن
تنفس درست
درست زندگی کردن
سفر رفتن
نوشتن زیاد زیاد
خودم بودن
شنا
و هزار و یک خواستهی ریز و درشت دیگر