?میراکلس?
از زبان نویسنده:این داستان ۳یا۴تا پارت داره خیلی هم قشنگه?
تیکی:سلام مارینت!امروز روز مهمیه?
مارینت:چه روزی وااااااااا مدرسم دیر شد????
تیکی:نه امروز اصلا مدرسه نداری?امروز جمعه اس?
مارینت:پس چی شده?
تیکی:امروز تولد من و ۔۔۔۔۔۔
مارینت:تولدت مبارک?☺??
تیکی:ممنون?ولی هنوز حرفم تموم نشده بود??
مارینت:اها?ادامه بده?
تیکی:امروز تولد من و پلگ است
مارینت:یعنی کسی که عاشقشی???
تیکی:تو از کجا میدونی?
مارینت:چون وقتی حبه قند صدات میکنه خجالت زده میشی??
تیکی:خب مارینت تو هم عاشق آدرین هستیییی???
نویسنده:آدرین داشت میرفت بازار و حرف تیکی رو شنید?
پلگ به آدرین گفت:دیدی اونی که عاشقت است مارینت است?
آدرین:ااااااااااا راست میگفتی?
پلگ:پس بهتره بری خونش و به خاطر روز ولنتین ازش تشکر کنی?
آدرین:باشه?نویسنده:آدرین میره خونه ی مارینت و ازش تشکر میکنه به خاطر روز ولنتین ??
مارینت:خواهش میکنم آدرین☺نویسنده:بعد آدرین میره لپاش بد جوری سرخ بود??
پایان پارت۱