m_50865768
m_50865768
خواندن ۶ دقیقه·۱ سال پیش

۴۸ قانون قدرت، برای چالش کتابخوانی طاقچه

سلام

امروز می خواهم به بهانه چالش کتابخوانی شهریور ۱۴۰۲ طاقچه، کتاب ۴۸ قانون قدرت نوشته رابرت گرین و ترجمه فاطمه باغستانی را بررسی کنم. اول می روم سراغ ترجمه؛ ترجمه کتاب بسیار عالی است. جا دارد از خانم باغستانی بابت این ترجمه عالی و روان تشکر کنم. در مورد کتاب های این سبک(خودیاری و بیزینس) ترجمه فوق العاده مهم است، حتی مهمتر از ترجمه رمان ها، زیرا خواننده صرفا دنبال سرگرم شدن نیست و می خواهد از مطالب موجود در کتاب در کار و زندگی اش استفاده کند و لذا رساندن درست مفهوم نوشته و روانی متن اهمیت بسیار دارد. و به نظر من خانم باغستانی کاملا در این امر توانا بوده اند. گذری به نظرات سایر خوانندگان در نرم افزار طاقچه و مقایسه ای که آنها بین این ترجمه و ترجمه های دیگر کرده اند(خودم شخصا ترجمه های دیگر را ندیده ام) دیدگاه من را تایید می کنند

و اما برویم سراغ خود کتاب. کتاب همانطور که از عنوانش مشخص است شامل ۴۸ قانون در مورد ساختار روابط اجتماعی جامعه، راهبرد هایی که افراد قدرتمند در طول تاریخ برای موفقیت از آن استفاده کرده اند و راه هایی است ‌که افراد عادی برای رسیدن به قدرت و موفقیت می توانند از آنها استفاده کنند‌. در ابتدای کتاب، در چند صفحه تمام ۴۸ قانون به صورت خلاصه شرح داده شده اند و بقیه کتاب شامل شرح و بسط کامل این قوانین است. این کار(آوردن چکیده در ابتدای کتاب)به خواننده کمک می کند تا با ذهنیت آماده به دنیای خواندن این کتاب قدم بگذارد و مثل شناگر مبتدی ای نباشد که ناگهان به قسمت عمیق استخر شیرجه زده باشد! در سایر کتابهای خودیاری تا الان چنین تاکتیکی را ندیده ام و به نظرم از نقاط قوت این کتاب است. دیگر نقطه قوت این کتاب مثالهایی است که نویسنده برای هر قانون از درون تاریخ و از زندگی نامه افراد مهم تاریخی می آورد و کمک بسیار زیادی به جذابیت کتاب و روانی آن می کند. نویسنده در ادامه از مثال تاریخی و نظریات خودش استفاده و قانون را کاملا شرح و بسط می دهد و نهایتا استثناء هایی را برای هر قانون می آورد. مورد اخیر به نظرم موضوع خیلی مهمی است که توانایی و دانش نویسنده را اثبات می کند؛ نویسنده اصراری به اینکه قوانینش برای هر رویداد و هر چالشی ۱۰۰ درصد کارا و صادق است ندارد و در انتهای بررسی هر قانون شرح می دهد که در چه مواردی ممکن است قانونش کاملا صادق نباشد یا حتی برعکسش صادق باشد! این مورد را هم من در کتابهای دیگر این ژانر ندیده ام و به نظرم از خلاقیت های رابرت گرین است. این کتاب ظاهرا اولین کتابی است که گرین به رشته تحریر درآورده و موفقیت و کیفیت این کتاب ثابت می کند که او نویسنده بسیار مستعد و توانایی است که در اولین تجربه نویسندگی خود توانسته گل بکارد و جای خود را در عالم ادبیات غیرداستانی محکم کند! ترکیب تسلط نویسنده به موضوع، آوردن مثالهای تاریخی و ترجمه عالی باعث شد که من این کتاب نسبتا حجیم(گمان کنم حدود ۵۶۰ صفحه چاپی و ۱۵۰۰ صفحه در نسخه الکترونیکی طاقچه) را با وجود داشتن مشغله در مدت بسیار کوتاهی(کمتر از یک هفته) تمام کنم! در حالی که مطالعه کتابهای خودیاری یا حتی رمان با این حجم بسیار بیشتر زمان می برد!

در اینترنت و فضای مجازی نقد هایی را به این کتاب دیده ام. اولین و پرشمار ترین نقد مربوط به محتوای کتاب است که قوانین کتاب را غیر اخلاقی و خشن قلمداد می کند. این نقد خصوصا ناظر به برخی قوانین مانند: "دشمنان خود را تار و مار کنید"، "تقصیر ها را به گردن دیگری بیندازید" و امثالهم است. قبول دارم که این قوانین با اخلاق نظری و محض مغایرت دارند ولی مگر در عمل ما هر روز با افرادی که مرتکب این اعمال می شوند سر و کار نداریم؟ اصلا مگر عرصه قدرت می تواند چندان عرصه اخلاقی ای باشد؟ واقعیت تلخی است که اگر ما هم نخواهیم به این قوانین عمل کنیم افرادی نه چندان کمی در جامعه هستند که برای ارتقای شخصی از انحام این قوانین فروگذار نخواهند کرد. پس لااقل می توانیم با خواندن این کتاب از سازوکار ذهنی انسانهای قدرت طلب سر دربیاوریم و از خودمان در مقابل آنها مواظبت کنیم. این مثالی است که خود نویسنده در یکی از مصاحبه هایش می زند: در مورد قانون "دشمنان خود را تماما نابود کنیم" می توان در جامعه مشاهده کرد که شرکت های بزرگ به چیزی جز زمین خوردن و ورشکستگی رقبای خود و کسب و کار های کوچکتر راضی نیستند، پس اگر ما صاحب یک کسب و کار هستیم می توانیم از این قانون یاد بگیریم و حواسمان را جمع کنیم. نقد دیگری که به کتاب می شود این است که قوانینش غیر عملی هستند یا می تواند بیماری پارانویا را در افرادی که مستعد آن هستند بیدار کند. متاسفانه پدیده "کتاب زرد" در ادبیات ژانر خودیاری فراوان است و من به منتقدین حق می دهم بدبین باشند. ولی این کتاب را من به هیچ وجه این گونه نیافتم. برای مثال قانون "به دوستان خود کاملا اعتماد نکنید و از ظرفیت دشمنان قدیمی استفاده کنید"، آیا انسانی در جامعه هست که در زندگی اش از نارفیق ها زخم نخورده باشد؟ آیا کم دشمنانی بوده اند که آشتی کرده یا حتی به بهترین دوستان همدیگر مبدل شده اند؟ آیا نوجوانی که این کتاب را می خواند و به یاری این قانون از نارو خوردن توسط رفیق بد در امان می ماند را باید نادیده گرفت و صرفا به موارد اندکی که این کتاب باعث عود بیماری پارانویا شده توجه کرد؟ یا مثلا در مورد قانون اول کتاب که ظاهرا از دید نویسنده مهمترین قانون هم هست، یعنی قانون "هرگز درخشان تر از رئیس خود ظاهر نشوید"، آیا بسیار کسانی نداریم که مدتی در اداره یا شرکتی زیر نظر بالادستی کار کرده اند و از نادیده گرفتن این قانون ضرر دیده اند نداریم؟ دم دست ترین مثال این قانون در تاریخ خودمان شاید ماجرای تراژیک امیرکبیر باشد که با در دست گرفتن امور کشور و برنامه های بلندبالای اصلاحاتش، خودآگاه یا ناخودآگاه، باعث شد ناصرالدین شاه جوان احساس به حاشیه رفتن کند و سپس آن اتفاقات حزن انگیز و ناگوار رخ داد. نقد دیگری هم که در فضای مجازی انگلیسی زبان دیده ام ادعا می کند که در متن کتاب و میان برخی قوانین تناقضاتی وجود دارد. که به نظر من ایراد مهمی نیست چون همانطور که گفته شد نویسنده هرگز ادعا ندارد که قوانینش در هر زمان و مکان کارا هستند و خودش برای هر قانون استثناء هایی آورده است. لازم به ذکر است که نویسنده این کتاب را از زمان اولین چاپش در ۲۵ سال پیش چندین بار ویرایش و ارتقا داده است که آخرین ویرایش همین امسال(۲۰۲۳ میلادی) منتشر شده است. نمی دانم این ترجمه از روی کدام ویرایش کتاب است. روی هم رفته، این کتاب در صورتی که به درستی درک و استفاده شود می تواند بسیار مفید باشد و تجربه ای معادل چندین سال زندگی را به صورت فشرده در اختیار خواننده قرار دهد که مطمئنا در زندگی به کارش خواهد آمد.

قانونفضای مجازینقد کتابچالش کتابخوانی طاقچه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید