از آنجا که روای در فصل دوم در مورد بارش کم باران سخن میگوید ولی در فصل سوم در چاله ای که پراز آب بود با موتور داخل اون افتاد ودیگر اینکه خیلی زود وحید به فریبرز رسید و جا داشت که با تاثیر گذاری بیشتری فریبرز را وارد داستان میکرد، وحید که سرا پا خشم بود حس نداشت که بر علیه فریبرز عصیان کند و خیلی بی رمق بود، البته سرما به وحید غلبه کرده بود ولی در داستان فریبرز یهویی پیداش شد کمی تامل بر انگیز بود