یکی از عادتهای خوبی که مدتهاست در خودم تقویت کردم عادت به مطالعه و خواندن کتاب است. البته بدون هیچ گونه برچسب زنی و پیش قضاوت قبلی از کتاب مورد مطالعه.
همیشه سعی کردم اول بخوانم و بعد با دانستهایم تطبیق دهم آنگاه قضاوت کنم.
مدتی بود به دنبال مطالعه ی کتابی معروف و مشهور بودم. آنقدر از معروفیت و نام این کتاب شنیده و خوانده بودم که با خود فکر میکردم اگر این کتاب را نخوانم انگار از همه و همه چیز عقبم و اصلا عقب افتاده ام.
اما بالاخره فرصتی برای مطالعه پیدا شد و این گهر گرانبها از دل صدف صید گردید.
بگذارید از همین ابتدا سر اصل مطلب بروم و شما را هم با این کتاب بواسطه جملات زیر آشنا کنم. هر چند شاید با خواندن این جملات بسیاری از شما ممکناست نام کتاب را به یاد آورید.
"زن به مثابه چشمه آب خنک و زلال است. رویش خم می شوی عکس خود را در آن می بینی و آن را می آشامی. آنقدر می نوشی تا بترکی! بعد یکی دیگر پیدا می شود او هم تشنه است. این مرد هم روی چشمه خم می شود، عکس خود را در آن می بیند و می نوشد. بعد نفر سوم."
این نقل قول و نقل قولهای صد پله بد تر از این و در ارتباط با زن، نمونهای فراوانی در این کتاب و از زبان شخصیت اول کتاب است که در آن به توضیح و تفسیر "زن" پرداخته، که در جای خود مجدد به آن رجوع خواهیم نمود.
بدون شک اگر نوشته ای هزاران مرتبه لطیف تر و ظریف تر از این کتاب،در ایران نگاشته شده بود، بی شک خون نویسنده اش تا کنون مباح شده و فریاد واسفا از درون و بیرون این کشور به عالم بر میخاست که چرا کسی در مقابل این ظلم بزرگی که به زنان روا داشته شده نمی ایستد و چنین و چنان و...
اما نگاشتن چنین جملاتی از زبان آن طرفی ها و خواندن و تکرار و توصیه کردنش به همدگر توسط ما اینطرفی ها می شود عین فرهنگ و روشن بینی و آزاد اندیشی.
اما براستی تعریف ما از زن ایده آل چیست و کدام زن الگوست؟
ولی بگذارید قبل از انکه به سراغ جواب این پرسش بروم جمله ی دیگر از این کتاب نقل کنم در تعریف از زن:
"زن دخمه ای است از دورویی و بی وفایی، معبدی از گستاخی، انبانی از گناه، مزرعه ای که در آن هزارن تخم نیرنگ و فریب روییده. زن دروازه ی دوزخ است. سبدی است مالامال از مکر و حیله گری، زهری است جانکاه با طعم شهد و نوش. زنجیری مشئوم که انسان فانی را به زمین متصل کرده است. این وجود ناپاک را چه کسی آفریده است؟!"
گقتم شاید خالی از لطف نباشد قبل از انکه به سراغ تحلیل تعریف از زن برویم این تعریف بالا را که در این کتاب مشهور و پر طرفدار آمده است را نیز بشنویم.
اما تعریف اول:زن ابزاریست است برای فروش بهتر و تبلیغات جذاب و همه کس پسند.
چرا که شما حتی اگر قصد خرید تراکتور و ماشین الات کشاورزی هم داشته باشید با سرچ کوچکی در گوگل حتما به تصاویری بر خواهی خورد که این ابزار و ماشین آلات را در کنار چمن و مزرعه ی چشم نواز و زنی نیمه برهنه و دل نواز خواهی دید. زنی که شاید حتی سه مرتبه پشت سر هم نتواند نام آن ابزار را بگوید ولی در کنار آن، پشت فرمانش و یا هر جای دیگرش با حداقل لباس ایستاده و نشسته و از بودن با آن ابزار، به ظاهر اظهار مسرت و خوشحالی میکند.
البته این فقط نمونه ای بود از تبلیغ و فروش ابزاری کاملا صنعتی بگذریم از تبلیغ وسایل ورزشی و پوشاک و .... که تو بخوان حدیث مفصل از این مجمل!
این یک تعریف از زن بود که به صورت گسترده و وسیع در همه جای دنیا و بالاخص در کشورهای آزاد و دمکراتیک در جریان است.
تعریف دوم:
کلمه ی آزادی شاید این روزها یکی از پر کاربردترین کلمات بالاخص در کشور ما باشد . این کلمه از ان دست کلماتی است که در طول تاریخ بسیار مورد ظلم و جفا قرار گرفته و هر گروهی برای تحت فشار قرار دادن گروه دیگر و یا حکومتی، اول از همه از این کلمه وام گرفته اند و او را به جلوی معرکه انداخته اند. غافل از اینکه نه آزادی را معنا کنند و نه از او بپرسند به چه معنایی.
اما در روزگار ما، این بار نیز آزادی را در مسلخی دیگر و معنای تازه تر در حال قربانی کردن هستند. و صد پرده بدتر و دورتر از معنای واقعی آن. چرا که اینبار گویا آزادی مترادف شده است با عریانی!
و لازم نیست بگویم که نماد این آزادی(شما بخانید عریانی) کیست.؟! درست حدس زدید"زن"!
با این حساب تعریف دوم ما از زن نیز معلوم شد. زن موجودیست که آزادیش در ورای عریانیش تامین می شود. و این شعاریست که امروز در خیابانها بلند و بی پروا گفته می شود. و به نمایش در می آید.
تعریف سوم:
بیایید برای یکبار هم که شده با خودمان روراست باشیم. آیا واقعا آن یک وجب شالی که بر سر من و توست اسمش حجاب اجباریست!! شال و روسری که الان بیشتر وسیله ای برای ست کردن مانتو و کیف و کفش است و نه چیز دیگر.
همگی می دانیم و به وضوح میبینم که در به اصطلاح کلانشهرها تقریبا چیزی به نام روسری وجود ندارد، منسوخ شده، و این مربوط به دهه هشتادی و هفتادی نیست بلکه دهه پنجاه و چهل و حتی کمتر از آن هم شامل می شود.
مانتو هم که دیگر همه می دانیم یا نیست(پوشیده نمی شود) یا اگرم هست چیزی شبیه شنل "zro" ست نه حجاب ان هم از نوع حجاب اجباری!
حالا بگذریم از شلوار و زاپ و پارگی و ....
حالا این وسط میماند عده ای خانم که با چادر و حجاب اجباری و البته بدون هیچ اجباری! در میان جمع و کوچه و خیابان ظاهر می شوند و جالب آن است که همان عده هم کاملا موافق این نوع وپوشش و حجاب هستند و آن را نه مانعی برای آزادی و نه هیچ چیز دیگر می دانند.
و اگر هم گروهی باشند که ذی حق باشند برای راهپیمایی و شورش و به آتش کشیدن روسری و ... همین گروه هستند و نه لا غیر و نه من و تویی که با یه وجب شال و ست روسری و کیف و کفش و مانتوzro در خیابانها جولان میدهیم.
که اتفاقا همانطور که عرض کردم این گروه حجاب پوشان به ظاهر اجباری، نه تنها از حجاب و پوشش خود ناراضی نیستند بلکه برای نگه داشتنش بر سر، این روزها در خیابانها کتک هم خورده اند.
با این حساب تعریف سوم از زن هم معلوم شد.
حجاب اجباری پوشانی که کاملا از روی اختیار حجاب پوشیده اند.
حالا دیگر تو خود دانی چه کنی!
برگردیم بر سر آن کتاب معروف و مهم که در اول داستان گفتم.
کتابی که کشور و شهر و زنان نویسنده کتاب، شده آرزو و آمال و نماد آزادی و تمدن برای زنان و مردان ما.
کشور هایی که نه تنها در درک و معنا و تعریف زن دچار ورشکستگی عمیق شده اند بلکه در معنای زندگی، که نشئت گرفته از وجود زن است نیز سالهاست دچار پسرفتند.
خانواده بزرگترین نعمتی از زندگی است که توسط زن بنیانش پایه ریزی و دوام و قوام پیدا می کند. اولین پایگاه زندگی، که مدتها در غرب فرو ریخته آن هم با تعریف و تفسیر غلطشان از زن. و حال چنین افرادی با شعار جعلی و عوام فریب "زن زندگی و آزادی" در خیابانهای ایران در حال جولانند.
. بگذارید در پایان کلام یکبار دیگر معنای آزادی و انسان آزاد را از این کتاب معروف که زادگاهش آمال و آرزوی بسیاری از ماست بیان کنم. کتابی که از روی آن فیلم هم ساخته شد و بزرگترین هنرپیشگان زمان در آن نقش بازی کردند و چه بسیار از سازنده فیلم و نویسنده کتاب در مغرب زمین تقدیر و تمجید شد!
"من تصور میکنم تنها کسانی لیاقت عنوان انسانیت را دارند که خواهان آزادی باشند. زن ها دلشان نمیخاهد آزاد باشند، در این صورت آیا می توان آنها را انسان به شمار آورد؟"
فقط ذکر این نکته ضروریست که بدانیم در این فرهنگ زنان از لحاظ نحوه پوشش کاملا آزادند و بر خلاف تصور، آزادی در جمله بالا مترادف با عریانی نیست.
اما منظور او از آزادی و انسان آزاد چیست خود معمایی دیگر است...