قراربود با دخترم بریم بازدید کاخ گلستان.غر زد که کاپشن یا سویشرت و کلا لباس رویی مناسب، ندارم.
بهش یاد آوری کردم یک لباس کرکی سفید، قبلا خریده که هنوز نپوشیده.
گفت: نه. وقتی خریدمش دوستش داشتم .حالا دیگه اون لباس رو دوست ندارم.
پرسیدم: چرا ؟
گفت: خط سرشونه یک طوریه که منو خیلی چهارشونه نشون میده.
سرتون رو درد نیارم.پدرم دراومد تاتونستم قانعش کنم ،حالا فقط همین یک بار ، لباس رو بپوشه.
رسیدیم کاخ گلستان.
جلوی ورودی تالار اصلی ، یک نیروی خدماتی به لباس نیکا توجه کرد.
گفت چه تیپ سفید زیبایی. از بس که لباس سیاه تن مردم می بینیم، دلمون می گیره اما تیپ سفید زیبای تو واقعا قشنگه.چرا عکس نمیگیری؟بیا تا خلوته تو این سرسرا عکس بگیر.
تعریف اون آقای غریبه باعث شد دخترم، نسبت به لباسی که چند ساعت قبل اصلا تمایل نداشت به تن کنه ، احساس معرکه ای پیدا کنه.
لبخند زد و ژست گرفت و من چندتا عکس گرفتم.
آقای خدماتی ، راضی نشد .خودش دوربین رو از دستم گرفت و چند تا عکس به سلیقه خودش گرفت.
ما تشکر کردیم و به بازدیدمون ادامه دادیم.
کلمات قدرت زیادی دارند.
چقدر خوبه وقتی نکته مثبت ی میبینم حتما درموردش با طرف مقابلمون صحبت کنیم.اگه موضوع خوبی وجود داره تعریف و تحسین کنیم.
از کلمات با بار مثبت ، زیاد استفاده کنیم.
شماچقدرازدیگران تعریف می کنید؟اصلا دوست دارید غریبه ای بیاد جلو و بی مقدمه تحسینتون کنه؟