ویرگول
ورودثبت نام
دل نوشته های یواشکی یک زن
دل نوشته های یواشکی یک زن
دل نوشته های یواشکی یک زن
دل نوشته های یواشکی یک زن
خواندن ۱ دقیقه·۸ ماه پیش

زن فراموش شده ی خودم …

عنوان

گاهی که شب می‌رسد و همه خوابند، من بیدارم… نه برای کاری، نه برای کسی، فقط برای خودم.

برای زنی که یک روزی آرزوهایی داشت… امیدهایی که توی قلبش مثل پروانه پر می‌زدند،

اما کم‌کم، توی شلوغی بچه‌داری، خرید خانه، مهمانی‌ها، درس بچه‌ها، قهرها و آشتی‌ها،

همه‌شو گذاشت کنار.

نه اینکه نخواد…

فقط شدنی نبود.

یادش رفت که قرار بود چی بشه، کجا بره، کی بود اصلاً…

فقط یادش موند که باید مادر خوبی باشه، همسر صبوری باشه، زن خونه‌ای که همیشه حواسش به همه هست…

به همه جز خودش.

امشب دلم برای همون زن تنگه.

برای خودم.

برای منی که یک روز با شوق خواب می‌دیدم و حالا فقط خوابم می‌بره.

کاش کسی بیاد و دستمو بگیره، بگه هنوز دیر نشده.

بگه هنوز می‌شه رویاها رو از نو نقاشی کرد…

اما هنوز هم یک چیزی در دلش روشنه.

روزی خواهد رسید که دوباره آن زن، آن دخترک پر از آرزو و امید، خودش را پیدا کند.

روزی که نه تنها مادر، بلکه زنی شاد و امیدوار خواهد بود.

برای خودش و برای همه‌ی کسانی که دوستشان دارد.

هیچ وقت دیر نیست…

زن
۶
۱
دل نوشته های یواشکی یک زن
دل نوشته های یواشکی یک زن
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید